کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا1-Farzaneh Sheida

کتابهای نوشته شده به قلم فرزانه شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا1-Farzaneh Sheida

کتابهای نوشته شده به قلم فرزانه شیدا

واژه ها (جلد دوم)- سخنانی از هزار سخن( قسمت اول از بخش پنجم)

 سخنانی از هزار سخن - چلد دوم

قسمت اول  از بخش ۵

در باب واژه ها وزبان لازم دیدم بخشی ازمصاحبه نشریه ادبی عروج را با  دکتر احمد ابومحبوب، منتقد، پژوهشگر و مترجم نویسنده کتاب:«از روساخت  به   ژرف‌ساخت»  عنوان نمایم :

 

  دکتر احمد ابومحبوب، منتقد، پژوهشگر و مترجم نویسنده کتاب«از روساخت  به   ژرف‌ساخت»  وبرای آشنائی با دیگر کتابها(رجوع شود به نشریه ادبی عروض*)پست مصاحبه ایشان در نشریه :

http://www.arooz.com/mag2/1386/06/post_58.php

 ایشان درباب زبان  میگویند که که: به قول فیلسوفان زبان، به قول ویتگنشتاین؛ اصلاً ما در زبان زندگی می‌کنیم. ما در حد زبانمان می‌اندیشیم. اندیشه ما  را زبانمان تشکیل و تشخیص می‌دهد. تمام احساسات و عواطف‌مان همه در قلمرو زبان است. ما خارج از زبان نیستیم. زبان در تمامی زوایا و جوانب زندگی ما تأثیر دارد .

  نقش واژه ها که در زبان محاوره ونوشتاریار آن در هر زمینه ای چه گفتگو  وصحبت باشدچه نوشتن متن ومطلبی  در هر زمینه چون ادبی ، اجتماعی ، پزشکی ....نقش مهم واژه ها در شکل گیری آنچه در ذهن خود داشته وبدیگری منتقل میکنیم نقشی اساسی ومهم را بازی میکندکمااینکه در نقطه اولیه زندگی درون محیط خانواده .واژه های اولیه ای که از الگوها یعنی  والدین بر فرزنددر دهن روح وافکار او نقش میبننددعمری همراه وهمقدم بااو خواهد بودروانشناسان معتقدند ذهن و تفکر هر کودک ونحوه رفتار واخلاق او تا ۳ سالگی شکل میگیردومابقی سنین اپرچه یادگیری های بیشتردر کانون خانواده وجامعهتاثیراتی بر نحوه تفکر واندیشه او خواهد گذاشت

اما بسیاری از فوبی های زندگی( *ترس ها * به زبان علمی روانشناسی*)از دوران کودکی در ذهن نقش بسته است وشاید فرد حتی از حضور ووجود چنین افکاری دردرون خود ودر ناخوداگاه خود بی خبر باشد.

مثال: مادری که برای بخواب رفتن بچه اورا با ترس :زود بخواب وگرنه لولو میاد ترو میبرهبدون توجه به تاثیر آن در روح  کودک ازاینکه اواز شب همواره خواهد ترسیدبرای زودتر بخواب رفتناو بی آنکه بداند موجب آزار روحی فرزند در آرامش شب او که میبایست درخوابی عمیق وراحت بسر برد میشودتاثیری که شخث در زمان بزرگسالینمیتواند بخاطر بیآورد یا دلیلی برآن پیدا کند که  چراشبها از تاریکی وتنها بودن درخانه میترسدبااینکه مرد یا زن بزرگی شده استچرا موش اگر بیاید من میترسم:دندونات رو موش خورده*)!!!یا ( شبها فقط لولو خواهد آمد*) ترس وناامنیتی در وجود ناخودآگاه طفل در حتی وقتی که در خواب فرو رفته ودرون ناخوداگاهدر ترس بسر می برد وحتی گاه احساس تنهائی عمیقی که باو دست خواهد داد کهمن که خوابیدم اما مامان رفت یا  مامان هم خوابیده چطوری لولو منو نبره اونکه حالا مواطب من نیست!!!شاید لولو خیال کنه من یخورده دیر خوابم برد یا بچه بدی هستم بیاد منو ببره ...همه وهمه تنها با یک جمله در دهن بچه توسط خود ما ساخته شد.مبادا من خواب که هستم لو لوبیاید مرا ازمامان بدزدد

ترس اگرچه در انسان از غریزه آدمی ست وجهت دفاع ومراقبت ازخود به غرایز او اضافه گردیده استاما بسیاری از ترس ها وفُوبی های زندگی افراد آموخته  واکتسابی ستبرای مثال هیچیک از کودکان من ازحشره یا مارمولک یا موش وپروانه و....ترسی بدل ندارند چرا که من خود صرفنظر ازپشه ومگس  ومار که به بدن آدمی میتوا ند آسیب وارد کنداز هیچ چیز نمیترسم واحساس من انتقالی مستقیم بر احساس فرزندان من داشته است در صورتی که والدین الگوهای کودکان هستند وهرآن ترسی که به شخصه داشته باشند نیز به کودکان خود  نتقال میدهند واز بین بردن این ترس ها در زمانهای دیگر بوسیله ی اشخاص دیگر به سهولت امکان پذیر نیست وحالات ورفتار وگفتار واژه های ما نیز به همین شکل بر شخصیت وساخت درون وافکار او موثرند لذا همواره تلاش براین بوده است که که والدین اول با اشکالات رفتاری خود اشنا شده واینگونه ترس ها وافکارهای منفی را به کودکان خود منتقل نکنند وچنانچه از آن آگاهی دارند در رفع آن درخود بکوشند اما متاسفانه بسیاری از رفتارها واخلاقهای ما در دید خود مانیز بندرت به بدی شناخته شده اند وکمتر از ضعف های خود اگاهیم بااینحال افراد روشنفکر در جامعه ی امروز خود براین مسئله واقفند که برای داشتن اجتماع وجامعه ای بهتر میبایست به شکل علمی به پرورش کودکان ونسل آینده جامعه پرداخت.از سوی دیگر (بقول اروپائیهاانسانها تنها با زبان صحبت نمیکنند وبسیاری ازاوقات بطرز نگاه وحالتهائی که بصورت وبدن میدهند خود گویای احساس آن هاست وحتی نحوه نشستن یک شخص بر نیمکتی عمومی نشاندهنده حرف او به رهگذران است.

واما روشنفکر کیست ؟برای دانستن آن بدنیست نگاهی داشته باشیم به نوشتار زیر:

○ بارها شنیده‌ام که شما عوام را بر دو دسته دانسته‌اید،  عوام دانشگاهی و عوام کوچه و بازار. حالا با توجه به تغییر و تحولات امروز شما چه تعریفی از روشنفکر دارید؟- ببییند روشنفکر بایک روند تاریخی  نگریسته شود. 

 امروز اگر درباره روشنفکر حرف بزنیم  روشنفکر به معنای تحصیل‌کرده نیست. اگر در گذشته می‌گفتند فلانی روشنفکر است  یعنی مثلاً دیپلم دارد.  درس‌خوانده است و یا دانشگاه رفته است.  این تعریفی بود که در گذشته می‌گفتند و اعتقاد داشتند روشنفکر این‌گونه است. اما حقیقتش روشنفکر مفهومی مطلق و واحد نیست روشنفکری هم شکل مدرن و هم شکل سنتی‌اش را دارد.ما روشنفکری را به مفهوم مدرن بازهم از دوره مشروطه به بعد داریم. و سرانجام سوال اینکه :

 روشنفکر معاصر کسی است که تفکر اجتماعی و نگرشی سیاسی دارد. بینشی علمی دارد. همه اینها با هم است. یعنی در روشنفکر باید دانش، بینش اجتماعی  و نگرش سیاسی یا درک سیاسی یافت.  وقتی می‌گویم نگرش سیاسی مقصودم مکتب سیاسی نیست. درک اجتماعی و سیاسی را باید داشته باشد. به هر حال روشنفکر حرفش، برداشتش و دریافت و درکش با عوام فرق می‌کند،سطحش نسبت به عوام سطحی فراتر است.

معمولاً تعداد روشنفکران همیشه از تعداد عوام کمتر است.یک روزگاری ابن‌سینا را به عنوان فیلسوف مطرح می‌کردند.  حقیقتش این است که ابن‌سینا روشنفکر بود  ما او را در زمان خودش باید حقیقتاً روشنفکر بدانیم. وقتی آثارش را می‌خوانیم. نقدهایی که می‌کند می‌بینیم چه نگرش اجتماعی – سیاسی  روشنفکرانه‌ای داشته است. 

روشنفکران گذشته ما بیشتر دانشمندان بوده‌اند،  امّا امروز دیگر این‌طوری نیست.  درست است که دارای دانش‌اند ولی به مفهوم سنتی نمی‌توانیم بگوییم ممکن است انیشتین هم عوام باشد. تفکرات عامیانه داشته باشد. خیلی از تحصیل‌کرده‌های سطح بالا را می‌بینیم که تفکرات عامیانه دارند. 

تفاوت روشنفکر با عوام این است  که روشنفکر می‌داند که باید از طریق عقل به نقد بپردازد ولی فرد عامی ساخته خودش نیست.  

روشنفکر کسی است که خودش را خودش ساخته است اندیشه‌اش را از تجربیاتش، از زندگی بدست آورده است.

 عوام کسی است که اندیشه و فکرش را کسانی دیگر برایش تعریف کرده‌اند.  

 پس در واقع عوام یا فرد عامی کسی است که بلندگوی دیگران است امّا روشنفکر بلندگوی خودش است . 

من شما وجامعه چرا نمی بایست از اینهمه  آفرینش رایگانی که خدا درجسم وروح وجان وطبیعت ما برجای نهاده است به بهترین وجه استفاده ببریم؟؟!! مگر جز برای ماست همه آنچه آفریده اوست!!!تصور خوب وبد  بودم من  یا دیگری تصوری است از دهن واندیشه شخصی مااما آیا تاکنون باین اندیشه کرده اید که چرا زمانیکه فردی بی هیچ شناختی در مقابل ما  می ایستد وهنوز لب به سخن نگشوده  تاثیر اولیه احساسی واندیشه را بروی ما میگذاردودر درون باندیشه مینشینیم که:او انسان خوبی است ازاین باید پرهیز کردبااو صمیمی نشو که جز شکستن نیست وووو..منبع : مقاله " هنر شاد زیستن "نویسنده :سوزان الدریج - ترجمه : حسین صافی - روزنامه همشهری  سایت فکر نو:           www.fekreno.org 

وقتی دالایی لاما جایزه صلح نوبل سال 1989 را دریافت کرد،یک خبرنگار از او پرسید: حالا بعد 

 از این چه؟ می خواهید چه کار کنید؟ او لبخندی زد و گفت: انگار هر کاری که ما آدم ها انجام می دهیم، مثلا خانه یا ماشینی می خریم، غذایی می خوریم، دوستی پیدا می کنیمو حتی به جوایز بزرگی نائل می شویم، هرگز برایمان کافی نیست. ما آدم ها همیشه به دنبال بیشتر و بیشتریم، اما بیشترها لزوما بهتر نیستند.  من فقط آرزو می کنم که خودم و همة آدم هاهر چه زودتر بفهمند که شادی  و رضایت شان را نباید در بیرون از خودشان جست وجو کنند. به آسانی نمی توان شادی را تعریف 

 کرد. شادی برای بعضی ها عاشق شدن یا بچه دار شدن است و برای بعضی دیگر، برنده شدن در قرعه کشی یا رفتن به دل طبیعت. تجربیات حسی در بالاترین حد خود، نوعی سرخوشی و لذت را به همراه دارند که لزوما زودگذر است و از زیاده روی در خوردن یا آمیزش جنسی جلوگیری می کند.  

با وجود این، روان شناسان با تکیه بر یافته های اخیر خود دربارة شادمانی، سعی دارند ویژگی های زودگذر و نیز پایدار این شرایط حسی ناشناخته را توصیف و علت آن را کشف کنند.

شیلا پنچال، کارشناس روان شناسی مثبت و بنیانگذارHappiness First TM است   

و  

با سازمان ها و اشخاص مختلفی همکاری دارد.او در این خصوص می گوید: روان شناسان سه عامل را برای شادمانی شناسایی کرده اند: لذت بردن از زندگی، به کارگیری توانایی های فردی به طور بی وقفه، و درک آن چه برتر از ماست. برای مثال، وقتی غرق صحبت، کار یا تفریح هستیم،احساسی به نام جوشش به ما دست می دهد که مانع از خوشی و شادمانی می شود، ولی پس از مدتی جای خود را به احساس رضایت عمیقی می دهد که پایدارتر است. جوشش عاملی بسیار مؤثر در ایجاد حس شادی پایدار است.    آیا شادمانی باعث سلامت جسمانی می شود؟ افراد شاد، در برابر بیماری هایی مانند آنفلوانزا مقاوم ترند و  جراحات وارد بر بدنشان زودتر بهبود مییابد.همچنین نتایج حاصل از تحلیل خود زندگی نامه های راهبه هایی  که از سال 1932 وارد یکی از صومعه های آمریکا شده اند،   نشان می دهد که عمر کسانی که روحیة شادتری دارند،  طولانی تر است. روان شناسان، لحن خوش بینانة راهبه ها را در متن زندگی نامه هایشان ارزیابی کردند و به رابطة معناداریمیان مثبت اندیشی و عمر طولانی دست یافتند. به بیانی ساده تر،میزان مرگ و میر در گروه راهبه های غمگین،نسبت به راهبه های سرزنده بیش از دو برابر بوده است.  

   آیا پول، خوشبختی می آورد؟  پول و احساس شادمانی، رابطه ای پیچیده با یکدیگر دارند .  به عقیدة پنچال، اگر کسی زیر خط فقر زندگی کند، پول زیاد، احساس خوشبختی خاصی به او می دهد. ولی وقتی که سطح درآمد افراد به حد معینی می رسد، دیگر درآمد بیشتر، آن ها را خشنود نمی کند. در نیم قرن اخیر، درآمد مردم انگلستان، آمریکا و ژاپن به بیش از دو برابر افزایش یافته و زندگی شان وضعیت مطلوبی پیدا کرده است.  حالا دیگر آن ها خانه های بزرگ تری دارند و لوازم برقی، زندگی راحت تری را برایشان فراهم کرده است.  آن ها به مسافرت های خارجی می روند و کالاهای لوکس می خرند و به دلیل برخورداری از امکانات بهداشتی، زندگی طولانی تری دارند. ولی نتایج حاصل از تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که این امکانات رفاهی ـ که حسادت بسیاری را در جهان رو به توسعه برانگیخته ـ باعث افزایش احساس خوشبختی انسان ها نشده و نمی شود.

چرا چنین است؟ شاید پاسخ این باشد که ما خود را با دیگران مقایسه می کنیم و این چشم و همچشمی، باعث ناراحتی مان می شود.روان شناسان در یکی از تحقیقاتشان از دانشجویان  
هاروارد پرسیده اند کدام بهتر است: پنجاه هزار دلار درآمد سالانه در شرایطی که دیگران  
 بیست و پنج هزار دلار در سال درآمد دارند، یا صد هزار دلار درآمد سالانه در شرایطی که حقوق دیگران بسیار بیشتر است؛ مثلا دویست و پنجاه هزار دلار؟بیشتر دانشجویان، گزینة اول را برگزیدند و ترجیح دادند  که کمتر حقوق بگیرند، ولی این حقوق کم، از درآمد دیگران بیشتر باشد. اگر قرار به مقایسه باشد، بهتر است خود را با کسانی که پایین تر از خودمان هستند، مقایسه کنیم. به همین دلیل است که در مسابقات المپیک، کسانی که مدال برنز می گیرند، خوشحال تر از کسانی هستند که مدال نقره گرفته اند. زیرا گروه اول، خدا را شکر می کنند که دست کم مدالی  نصیبشان شده است، در حالی که گروه دوم، حسرت مدال طلایی را می خورند که از دستشان رفته است.  گذشته از این، ذهن انسان قابلیت انطباق با شرایط جدید را دارد. به همین دلیل، این انعطاف پذیری ذهن، سبب تداوم بقا می شود؛ هر 
چند در جوامع نوین، مردم از آن چه دارند، پس از مدتی دلزده می شوند و همواره می خواهند چیزهای دیگری به دست آورند. این وضعیت سرانجام به نوعی جان کندن لذت گرایانه می انجامد. 
برای مثال، مردم از اولین اتومبیلی که می خرند، خیلی لذت می برند، ولی با دیدن تبلیغات، اتومبیل هایشان را یکی پس از دیگری عوض می کنند. اگر مجبور باشند یک مدل پایین تر از جدیدترین مدلرا سوار شوند، دیگر از داشتن آن راضی نخواهند بود. راز شاد زیستن، چنان که ریچارد لایارد می گوید، داشتن چیزهای بهتری است که هیچ گاه به داشتن شان قناعت نمی کنیم.  روابط زناشویی، دوستان خوب و زندگی مشترک می توانند بهانه ای برای خوشحالی مان باشند، چرا که روابط انسان ها با یکدیگر  
منشأ شادی است. پنچال معتقد است که برای رهایی از جان کندن لذت گرایانه باید به آن چه داریم، قانع باشیم و روحیة رضایتمندی را در خود تقویت کنیم. آیا شادمانی ذاتی است؟ مطالعاتی که بر روی دوقلوها انجام شده، ذاتی بودن شادمانی و افسردگیرا  
به اثبات رسانده است.  نتایج حاصل از این مطالعات، حتی در مورد دوقلوهای همسانی  که در 
 محیطی یکسان بزرگ شده اند نیز صدق می کند. با وجود این، ژن های مؤثر در ایجاد شادی هنوز ناشناخته اند   و همان طور که از یافته های روان شناختی برمی آید،به احتمال زیاد، ژن های 
متفاوتی در  ایجاد روحیة شاد دخالت دارند. این ژن ها با تغییر دادن میزان سروتونین در مغز، باعث بروزحس شادی می شوند. افسردگی، ناشی از کاهش سروتونین  در مغز است و داروهایی مانند پروزاک که حاوی سروتونین هستند، افسردگی را از بین می برند و در بیمار ایجاد سرخوشی می کنند. 
 با این حال، حتی آنان که به طور مادرزادی غمگین هستند،  می توانند با تغییر دیدگاه ها و تجدیدنظر در رفتارشان زندگی شادتری برای خود بسازند. 
 آیا علم، خوشبختی می آورد؟ دکتر مارتین سلیگمن، یکی از پیشگامان مطالعات افسردگیدر دانشگاه پنسیلوانیا، اخیرا به مطالعة شادی روی آورده است. در روان شناسی مثبت بر خلاف روان شناسی سنتی، به جای آن که آسیب های دوران کودکی مورد بررسی قرار گیرد، به عوامل شادی آفرین، از قبیل چیزهایی که به زندگی معنا می دهند،اهمیت داده می شود. در واقع، به ادعای دکتر استیونز رویکرد مثبت به روان شناسی، سابقه ای بسیار طولانی دارد و پیشینة آن به جنبش روان شناسی انسان شناختی و فلسفة بودایی می رسد. روان شناسی انسان شناختی را کارل راجرز در دهه 1950 معرفی کرد.دکتر ریچارد دیویدسون، متخصص عصب شناسی مغز از دانشگاه ویسکانسین، ثابت کرده است که عواطف مثبت، به فعالیت های الکتریکی بخش جلویی نیمکرة چپ مغز مربوط می شوند و احساسات منفی با بخش جلویی نیمکرة راست ارتباط دارند. فعالیت الکتریکی نیمکرة چپ در افراد شاد، یعنی کسانی که خنده رو هستند و دربارة خوبی ها سخن می گویند، بیشتر است. اسکن های تهیه شده از مغز افراد به هنگام تماشای تصاویر زیبا، نشان دهندة افزایش جذب گلوکز ـ و در نتیجه، افزایش فعالیت بیوشیمیایی ـ در نیمکرة چپ است. اسکن های مغزی نوزادان در حین لیسیدن خوراکی های شیرین نیز چنین نتیجه ای را تأیید می کند.
آیا برای شاد بودن باید عاشق شد؟ معمولا افراد متأهل، از مجردها و کسانی که از همسرشانجدا شده اند، شادترند.با این حال، دکتر استیونز می گوید: داشتن روابط دوستانه با همسرو دیگر اطرافیان، مهم تر از زندگی مشترک است.
آیا کسانی که پنجاه سال پیش از این زندگی می کردند، شادتر از ما بودند؟
در حال حاضر میزان شادی مردم جهان در قالب طرح هایی مانند پایگاه اطلاعاتی شادمانی در جهان تعیین می شود. نتایج حاصل از تحلیل این اطلاعات، از سال 1950 تاکنون هیچ تغییری را در وضعیت روحی ساکنان کشورهای غربی از جمله انگلیس، نشان نمی دهد. این در حالی است که شرایط زندگی آنان به طور چشمگیری بهتر شده است. دکتر استیونز معتقد است که در قرن بیست ویکم، اتومبیل شخصی و 
 رسانه ها، دو مانع اصلی در راه رسیدن به احساس خوشبختی هستند. اتومبیل شخصی، ما را  
چنان از جامعة اطرافمان جدا می کندکه به جای احساس صمیمیت با شهر و محل زندگی مان، از آن می گریزیم. 
 تلویزیون (و تا حدودی مطبوعات) خشونت، اخبار ناگوار و اسراف را به مردم منتقل می کند و باعث ترس و ایجاد ناراحتی در آن ها می شود. علاوه بر این، تماشای تلویزیون، فعالیت بینندگان را کم می کند و زمانی را که ممکن است صرف انجام دادن کارهای جوششی شود، از آن ها می گیرد.            شادترین مردم دنیا چه کسانی هستند؟تصاویری که از مغز افراد مختلف تهیه شده، بیانگر آن است که راهبان بودایی و کسانی که برای مدتی طولانی مراقبه می کنند، شادترین انسان های دنیا هستند. مطالعه ای دیگر نشان می دهد که زنان خدمتکار فیلیپینی شاغل در هنگ کنگ، با وجود دوری از خانواده و کار سنگین در شرایط نامناسب و کسب درآمد ناچیز، سرزنده ترین مردم دنیا هستند. پیوند میان زنان فیلیپینی و احساسی که آن ها از کسب درآمد  و فرستادن آن به خانه و خانوادة خود تجربه می کنند،  ممکن است احساس رضایت شان را برانگیزد.   بالاخره علت شادمانی چیست؟ 
  براساس یافته های حاصل از پژوهش های اجتماعی فراگیردر آمریکا (US General Social Survey)عوامل اصلی شادمانی به ترتیب اهمیت عبارت اند از:روابط خانوادگی، مسائل مالی، کار، روابط اجتماعی و سلامت جسمانی. در کنار این عوامل می توان به ارزش های شخصی و آزادی   
نیز اشاره کرد.   دکتر استیونز با استناد به این تحقیق زمان بر و نیز طرح اسلوف،ادعا می کند که  
 احساس شادمانی، حاصل عوامل جسمانی، روابط با دیگران و فراگیری شیوه های مثبت سازماندهی افکار است.او در این خصوص می گوید: شاد بودن مستلزم ورزش کردن و توجه به  رژیم غذایی،  
اهمیت دادن به روابط عاطفی و داشتن صبر و حوصله است. دکتر استیونز همچنین توصیه می     
 کند  که به غریبه ها لبخند بزنیم، به نشانة احترام، سری تکان بدهیم ومهم تر از همه، وقایع خوب  
را در دفترچه ای یادداشت کنیم وبه خاطرشان شکرگزار باشیم. اگر چنین کنیم، آسایش و خوشبختی  
را درخواهیم یافت.  
منبع :   مقاله   " هنر شاد زیستن  " -نویسنده :سوزان الدریج - ترجمه : حسین صافی  روزنامه  همشهری جوان
 

تن پوشی زیباتر از سرشت و گفتار نیکو سراغ ندارم .   اُرد بزرگ 

 اگر روانتان در گفتگویی مورد حمله  قرار گرفت  شما با کلمات نمی توانید   بیزاری از  واژها  بجویید ،   تنها سکوت و ترک گفتگو ،   نجات دهنده روان آسیب دیده   شماست . اُرد بزرگ

 

 واژه ها

(جلد دوم)

( سخنانی از هزار سخن *)

بخش پنجم قسمت اول

در تائید کلام وگفته های ذکر شده در کتاب واژه ها از سخنان بزرگان از علم روانشناسی از ادبیات و مسائل اجتماعی سخن بسیار آورده شد واگرچه این رشته سر دراز دارد و میتوان تا ابد از هر علم وهر دانشی مثالی آورد در ثبوت وتائید افسردگی ، خوشبینی استرس و...و از دیدگاههای مختلف اجتماعی ،پزشکی، روانشناسی و.... به بررسی آن نشستهتا ثابت کند که واژه های میتوانندزندگی افرادی را به تلخی وتباهی کشد اما همچنان موارد بسیاری هست که در سیاهی باقی مانده ومی بایست ذکر شود تا هویت انسانی  با آگاهی از آن شکل گرفته  و انسان توان بازشناسائی روح ودرون خود را داشته باشد و

 واژه های هستی خود را   با رنگین کمانی از رنگهای شاد زندگی  تبدیل کند.  وقتی که شما به بدبینی عادت کنید ، بدبینی به اندازه ،  خوشبینی مطلوب و دوست داشتنی است . ـ آرنالد بنت

و کمااینکه:

  خوشبینی اکتسابی ست  وآموختنی!!! 

وبرای ثبوت این جمله نیز مطلبی را عینا در اینجا عنوان خواهم کرد

تا انسان به امکان اینکه میشود با همه مشکلات ودرگیری ها خوش بین بود پی ببرد:

  آیا میدانید که خوشبینی هم راه دارد!  

 خوشبختانه عادتهای فراگرفته شده می توانند به فراموشی سپرده شوند.

 تازه ترین تحقیقات نشان می دهد که 

خوش بینی مهارتی است که هر انسانی می تواند به خوبی آن را فرا گیرد.

در اینجا یک برنامه چهار مرحله ای توصیه می کنیم که به شما  

کمک می کند تا مثبت بیندیشید

1- با افکار منفی مبارزه کنید ،

یا اینکه پسر نوجوان شما دیشب باک بنزین را خالی کرده وشما مجبور شدید برای پر کردن باک ماشین به پمپ بنزین بروید ؟بدترین فیلم نامه را تصور کنید که برخلاف انتظار بهترین فیلم را در پی داشته باشد؛ شما آه و ناله می کنید که" من حتما ً اخراج خواهم شد " ، اما شاید رئیس شما هم در ترافیک گیر کرده است وحتیدیرتراز شما به محل کار برسد، در مرحله بعد،

 سناریوئی را که احتمال وقوعش بیشتر است  مجسم کنید:

همچنان شما با دستپاچگی وبه سرعت به سمت میز کار میرویدرئیس با اخم شمارا نگاه میکند، دستپاچه کننده وبا عث شرمندگی اما کشنده نیست !!

در نتیجه به فکر یافتن یک راه حل باشید .

 یا در وقت صرف نهار همکار کنید یا چند دقیقه زودتر خانه را ترک کنید تا در صورت تأخیرهایپیش بینی نشده، فرصت کافی در اختیار داشته باشید.

   2- برنده بودن را تمرین کنید   

 در امتحانات افرادی که تصور می کنند نتیجه خوبی خواهند گرفت و موفق خواهند بود، بسیار بهتر از آنانیکه از خود انتظار مردود شدن دارند عمل می کنند.اگر برای امتحانی که در پیش دارید، احساس نگرانی می کنید، پیش ازروز امتحان، خود را مجسم کنید در حالی که سر جلسه امتحان نشسته اید و برگه امتحان در مقابلتان قرار دارد و

 شما با یاد خدا و کمک خواستن از او شروع به خواندن سوالات می کنید و به خوبی به آنها پاسخ می دهید. در هنگام مواجهه با صحنه ی واقعی، این تمرین فکری به شما اطمینان و نیروی اراده خواهد داد. 

 3- به خودتان اعتبار و ارزش بدهید

 به موقعیت های خود درگذشته اعتراف کنید 

اتفاقات خوبی را که برای شما بوجود آمده ،   بعنوان نتیجه ی تلاشهای خودتان   تجزیه و تحلیل کنید.  

عکس هایی که در تعطیلات  گرفتید عالی بودند نه به این دلیل که دوربین به خوبی ساخته و طراحی شده بود، بلکه بخاطر مهارت شما در زمینه نورو ترکیب اجزای صحنه. مهمانی شما در فضای باز موفقیت آمیز بود ،نه به این دلیل که فقط هوا خوب بود،بلکه بخاطر تدارک خوب و مهارت های اجتماعی شما بوده است. 

از موفقیت های خود تجلیل کنید   ( موفقیت های خود را جشن بگیرد) 

 " من قفل در را تعمیر کردم بدون اینکه مجبور باشم از نجار کمک بگیرم، حالا من به شیوه ی جدیدی با خودم رفتار می کنم"

احساس افتخار و مباهات ، نسبت به کمالات و فضایل خود ، برای شما یک احساس خود ارزشی می سازد.

   4-  برای خود هدف تعیین کنید  

هدفهای بزرگ را به هدفهای کوچکتر  تقسیم کنید،  تا زیر بار سنگین وظایفتان فلج نشوید .  با دستیابی به هر هدف اولیه،  شاهد یک پیشرفت خواهید بود.  و شما در مورد آنچه در آینده اتفاق می افتد ،  احساس انرژی- و هیجان   خواهید داشت  و این ، نشانه و قدرت یک انسان خوش بین است. گرد آوری وتنظیم:   طلایه محتشمی   به نقل: از ضمیمه ی روزنامه اطلاعات مورخ بهمن 84 و همانگونه که  خواندیدمیشود گفت :  انسان میتواند آبی باشد بر درون آتشین خود! تنها اگر واژه های خویش را  بگونه ای بسازدکه  اعتماد بنفس ،وامیدهای لازمه برای تلاشی سازنده را در خویش پرورش دهد.

احتمالا این اردک هم  شنیده است که :  

که با نگاه دگری باید دید (سهراپ سپهری*!!! *)   

و براستی هم عکس بالا یعنی (( خوش بینی مطلق !!!))ویا خود زیبا نگری توّهم آلود!!!

اما خوشبینی می بایست  همراه با رئالیسم وواقع گرائی باشد  وخود زیبا نگری نیز زمانی مثبت خواهد بود   که درجهت مثبت و واقع گرایانه باشد    (دکتر علی شریعتی*)  شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید  و پیوسته بار وظیفه ای را  بی رغبت   به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید  و بر آستان معبدی نشینید   و از آنان که به شادی ،   تلاش کنند صدقه بستانید.   زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ،     نان تلخی واستاند   که انسان را تنها نیمه سیر کند    و آنکه انگور به  اکراه  فشارد  ، شراب را عصاره ای مسموم سازد ، وآنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان  نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ، تنها می تواند گوش انسانی را    بر صدای روز و نجوای شب ببندد .     جبران خلیل جبران   

و اراده   نیز یکی از مهمترین نیازهای زندگی  آدمیست  

 که جز  از طریق شخص خود مانمیتوان بآن دست پیدا کرد،چراکه: 

 اراده یک احساس نیست بلکه شامل احساس های متعدد است   و نمی توان آن را از اندیشه جدا کرد.در عین حال اراده یک شور است   و کسی که اراده می کند   به اشتباه اراده را با عمل یکی در نظر می گیرد .   فردریش نیچه  

 من خود  معتقدم از کوه، دره ، رودخانه و...   میشود گذشت اگر فقط اراده کنی 

 وآنچه که درتمام طول بحث می بایست توجه راشما را بدان جلب میکردم این بود که 

آیا هیچ توجه کرده اید که علم روانشناسی و متن رنگین کمان که خود کتابی بود اندر کتاب   و همچنین متن خوشبینی -افسردگی ووووو    تماما از واژه هائی بود که   بنوعی دلداری دهنده و دلگرم کننده بوده   است 

و در کل روش روانشناسی وحتی شوق واحساس امنیتی که انسان از سخنان بزرگان در درون خود احساس میکند تا مشوّق راه آدمی باشد  تمامأ بر اساس واژه های مثبت بوده است 

به سخنان بزرگان  وبه واژه های مثبت  زیر توجه کنید: 
        عشق ، عشق می آفریند .       عشق ، زندگی می بخشد .زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد .  جرات ، اعتماد می آورد .  اعتماد ، امید می آفریند .  امید ، زندگی می بخشد.   زندگی ،  عشق به همراه دارد .   عشق ، عشق می آفریند ...

 

اندیشه مثبت  درسخنان بزرگان

حقیقت سرچشمه ایست  که علی الدوام جاریست  و سرزمین افکار را سیراب می کند و هیچوقت بر نمی گردد ،  زیرا اگر آب چشمه به عقب برگردد   مردابی کثیف می شود . میلتون  
 درون ما با تمام جزئیات ،  از نگاه تیزبین اهل خرد پنهان نیست .   ارد بزرگ 
وواژه در واژه سخن از این استکه انسان زائیده بهترین خلاقیتهای درونی ذهنی وروحی ستاز این رو هر انسانی میتواند خود واژه ساز وزندگی بخش بهترین واژه ها برای خود ودیگر باشدچراکه انسان جز به واژه های پیشرفت دهنده وزندگی ساز وهمچنین یه عشق به چیز دیگریی نیازمند نیست حال چه این واژه ها ازخود شخص او باشدچه آموخته ای از آنان که آموزگار بزرگ زندگی وافراد شناخته شده  وموفقی بوده اندوبقول 

 مردی نه اینست که حمله آورد  ، بلکه مردی آنستکه در وقت خشم    خود را بر جای بدارد    و پای از حد انصاف بیرون ننهد .   سعدی
 به گذشته خود هرگز نمی اندیشم،   مگر آنکه بخواهم از آن نتیجه ای بگیرم.     ـ نهرو  
 هر شکست لااقل این فایده را دارد   که انسان یکی از راههایی را  که به شکست خوردن
 منتهی می شود  را می شناسد. لاورنس
 اگر باید از میان تمامی گفته هایم یک جمله را برگزینم که همه  تعلیماتم را دربر داشته باشد،
  آن جمله، این خواهد بود:« هیچ اندیشه بدی را در سر یا دل خود جای مده.»  - کنفوسیوس
  باید پیوسته در این اندیشه باشیم که وجودی شویم  بهتر از آنچه هستیم.  - مک دوگال 
  مردم خود را با هر چیز خسته می کنند، مگر با تفکر و اندیشه. - نیچه
  خود رایی و خودبینی ،همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن ،راه اهرمن ،  و دل به بهی و نیکی سپردن  راه یزدان است  .  بزرگمهر   
  اندیشیدن دشوارترین کار زندگی است   و به همین دلیل، تنها عده قلیلی می اندیشند.  - فورد  
  عالم کسی است که فرق میان «من می دانم» و «من می پندارم»  را می داند. - فرانس
   وسعت دنیای هر کس   به اندازه وسعت اندیشه اوست.  - نیچه
  من فکر می کنم، پس هستم. - دکارت 
  از همان لحظه ای که به  فکر کردن خوی می گیرید،   در راه ترقی گام برمی دارید.  - پستا لوزی
  چه حقیر است و کوچک ،  زندگی آنکه دستانش را میان دیده  و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند  جز خطوط باریک دستانش. !  در خانه نادانی ، آینه ای نیست  که روح خود را در آن به تماشا بنشیند .!! جبران خلیل جبران
  آنکه در بیراهه قدم بر می دارد    آرمان و هدف خویش    را گم کرده است . اُرد بزرگ 
   همچنان که کماندار تیرهای خود را می تراشد  و صاف می کند، هر انسانی می تواند   افکار آشفته خود را جهت دهد. - بودا
  جهان برای کسانی که می اندیشند،   یک کمدی   و برای کسانی که حس می کنند،   یک تراژدی است.  والپول
  فکر کنید برای او که هم می اندیشد  و هم احساس میکند کمدی - تراژدی زندگی   چگونه میتواند باشد تا واژه های مثبت خویش را  یافته  تا آرام بگیرد!!! چنین کسی اگر به واژ های مثبت دست پیدا کند بی شکروحی سرشار باید داشته باشد تا میان یک کمدی ـ تراژدی خود واژ ه ها ، اهداف وآرمانها ی خویش را بیابد .ف.شیدا
 برای تلفظ کوتاهترین کلمه " بله " یا " نه "   خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد .  پتیاگور  
 Fatemioun Group
 
  برای گسترش اندیشه خود، باید بیشتر از آنچه یاد می گیریم، فکر کنیم. - دکارت 
 
Fatemioun Group
 
  به ندرت به آنچه که داریم می اندیشیم، در حالی که  پیوسته در اندیشه چیزهایی هستیم که نداریم.   - شوپنهاور
  آزادی این نیست  که هرکس هرچه دلش خواست بکند ، بلکه آزادی حقیقی قدرتی است که شخص را مجبور به  انجام وظایف خود می کند .  ماکدونال 
  مغرور بودن به دانش خود ، 
 بدترین نوع جهالت است . جرجی تایلر
 مردم اشتباهات زندگی خود را  روی هم می ریزند و از آنها غولی بوجود می آورند که نامش تقدیر است . جان اولیور هاینزهمانگونه که ملاحظه فرمودید
 ژان داوید:  راز بزرگ زندگی در شکیبایی است 
 نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد.   ژان داوید
ادامه دارد....
دقیقا ً تعیین کنید که قصد دارید چه کاری انجام دهید. مثلا ً متعهد شوید که هفته ای یک بار به صورت داوطلبانهدر مؤسسات خیریه فعالیت کنید.  
 فرض کنید با تأخیر به محل کار خود رسیده اید،پیش از آنکه خود را سرزنش کنید و بگویید : " من همیشه دیر می رسم "  از خود ارزیابی دقیق و درستی داشته باشید. سعی کنید به خاطر بیاورید آخرین باری که با تأخیربه محلکار خود رسیدید ، چه زمانی بود؟ساعت نه؟ هفت؟ هشت هفته پیش؟؟آیا تأخیر شما به این دلیل بود که خواب ماندید و از جدا شدن از تخت خواب تنبلی کردید؟
   آیا شما خوشبین هستید ؟  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد