واژه ها
(سخنی از هزار سخن)
جلد دوم قسمت یازدهم( یازدهم )
به قلم فـرزانه شــیدا
واژه ها
(سخنی از هزار سخن) جلد دوم قسمت دهم( ۱۰)
(نظری از یک دوست در موردبحث واژه ها*ســلام دروازهـای دل همـواره به روی حقـیقـت و عشـق بـا گشـادگـی سینـه فـراز نمـودهانـد، ایـن حصـارهـای تـاریـک عقـل پـوسیـده در ذهـنیتهای سنـگ شـده اسـت کـه محـدودیـتهـای محـافظـهکـارانـه را بـه میـدان نبـرد مـن بـا مـن میکشـانـد. تـا دلـی در سینـهای مـیتپــد همــواره هیــاهــوی عشــق بـر بلنــدای ایـن هستــی معظــم اسـت.منوچهر ۱۸دیماه ۱۳۸۶
در این بخش از واژه ها لازم دیدم بطور کامل وجامع نقش زن ومرد را از لحاظ علمی به بررسی نشسته وپیرامون ن بطور کامل به بررسی انسان در جنس مونث ومذکر بپردازم چرا که در بسیاری از موارد، نقش درست انسان ،بعنوان یک زن یا یک مرد در جامعه وچگونگی برخوردهای هر جامعه با هریکبدون داشتن آگاهی از نهاد وفطرت وتوانائی های هریک ، زیر سوال رفته استمتن را از دانشجویان و محصلین پیداگوژی که به بررسی ماهیت جسمی وروحی زن وتفاوتهای مابین زن ومردپرداخته اند برداشت نموده ام وهدف ازاینکار این است که به شکل علمی تری با مسئله برخورد کرده باشیم وجایگاه
درستی برای انسان در هردو جنس ر نظر گرفته باشیم چرا که معمولا تبعیض هائی که دریک جامعه بر فردی اعمال میگردد، در کل آن جامعه نقش بسزائی خواهد داشت و زن بعنوان تربیت دهنده اولیه نسل آیندهاز مقام خاصی برخورداراست که نمی بایست نادیده گرفته شود. زمانی که فردی خواه مرد یا زن محترم شمرده شود و درجایگاه درست وواقعی خودقرار بگیرد از چنین شخص یا اشخاصی آینده ای نوین تر بر جامعه ایمیتوان دید تا آنکه انسانی را در مقامی پائین تر از فطرت ونهاد وماهیت واقعی خود قرار داده واورا دنباله رو یا قدم گذار بر قدمهای دیگری ومقلد از دیگران بدانند.امیدوارم تصور نکرده باشید که متن واژه ها به بیراهه کشیده شده است زیرا من در عنوان هر متن یا مطلبی در این بحث واژه ها هدفی را دنبال میکنم که در نهایت باز میگردد به اهمیت واژه د ر روح و روان وفکر آدمیودر این بررسی نیز اشاراتی گردیده است که جایگاه انسان را چه مونث چه مذکربه شکلی علمی وبا تحقیق از دیدگاه های مختلف آشکار میکند که درشکل گیری فردی ء انسان پیرامون خانواده وجامعه، نقش گویائی را دارا ست وهمچنین
هدف از عنوان مطالب زیر بررسی حالات روحی مرد وزن بر اساس علم میباشد تا بطورعملی به شناخت روحی وفردی خود پی برده وبدانیم علتبسیاری از حالات روحی ما بر چه اساسی میباشدبه متن زیر توجه بفرمائید: مسائل مربوط به روانشناسی زن در مقایسه بامردان و تفاوتها وشباهتهابه عنوان روح انسانی، بسیارپیچیده و مرموز وبیکرانه است، بویژه با توجه به وجه تمایزها و اختلافهایی که روحیه زنانه و مردانه دارد.
ارزیابی وجه تساویها و یگانگی ها و وجه تمایزها و دوگانگیها، موضوعی مهم است؛ زیرا که جنس نرینه و مادینه در عین حال که یگانه هستندو دارای روحی انسانی، وجه تمایزهایی اصولی نیز دارند که خود ژرف نگری و کاوشگری است، و بررسی ابعاد روان زن، از این دیدگاه نیز کاری کارستان است و متخصصان پرحوصله و اندیشمندان ژرف اندیشی میخواهد که در پهنه ء روان زن، گام بگذارند و به بررسی و تحقیق بپردازند و وجه تمایزهای آن را مشخص کنند. در این زمینه، بررسیها انجام گرفته و کتابهایی نیز به نگارش آمده که باید این حرکت علمی بیش از پیش ادامه یابد و دانشمندان مسلمان این موضوع را در رابطه با تعالیم اسلامی ارزیابی کنند. این بررسیها موجب میگردد که حقوقدانان و جامعهشناسان، در تعیین جایگاه زن به کجراهه نروند و راهی به افراط یا تفریط نپیمایند!!!.
نخستین موضوع، شناخت واقعیت تردید ناپذیر اختلافها و دوگانگیهاست همینکه عینی بودن خارجی دو جنس زن و مرد و بررسیهای علمی آن را اثبات میکند:«زن و مرد تنها به همین جهت که از دو جنس نر و مادهاند، برخلاف تمام تبلیغات هواداران افراطیتساوی حقوق زن و مرد، دارای کارکردها و فونکسیونهای زیستی و جهانبینی و روحیات مختلفی هستند؛ بطوریکه روانشناسان امروز به موازات تقسیم جسمانی بدن نرینه و مادینه، به تعیین دو روحیات نرینه و روحیات مادینه پرداختهاند»(1)
حتی در اجتماعاتی که اصل تساوی را در همهء پهنههای زندگی، میان دختر و پسر پیاده کردند، نتوانستند این دوگانگی ها را که در عینی بودن زندگی خود را به خوبی نشان میدهد، انکار کنند.« در ممالکی مانند ایالات متحده آمریکا کهارتقا مقام اجتماعی زن بطور واضحتری صورت میپذیردمعمولاً پسرها و دخترها در تمام موضوعات مختلف شرکت میکنند. با این حال اغلب مربیان، وجود اختلافات اساسی بین پسران و دختران دبستانی را بدون آنکه تعریف روشنی از آن داشته باشند، قبول دارند. مربیانی که مسولیت ادارة پیاپی کلاسهای دخترانه و پسرانه و بازرسانی که در یک دوره از هر یک از این کلاسها به کلاسهای دیگر سر میزنند، گاهی مرز تقابل در دو جامعه و لزوم انطباق مجدد آنان سخن میگویند. ولی مسأله اختلاف بین دو جنس در یک کلاس مختلط، که تا اندازهای در تمام روستاها وجود دارد، با اهمیت و اشکال هرچه تمامتر به چشم میخورد... اختلافات بدنی و ذهنی که واقعاً بین اکثریت مردها و اکثریت زنها وجود دارد، و اختلاف نقشهای اجتماعی حاصل از آنها، به پیدایش فکر «نمونههای مذکر و مؤنث» منجر شده است. که بدون شک یک امر مجرد و ذهنی است؛ ولی بهمان اندازه هم مؤثر میباشد. از طرف دیگر، هر فرد بزودی درمییابد که در تمام دورة حیات خود به یکی از این نمونهها متعلق است. و این امر چه قبول شود و چه رد شود همانطور که خواهیم دید، در رفتار فرد و خصوصاً در سازش اجتماعیش، مانند سازش خانوادگی، تحصیلی یا شغلی، نقش مؤثری بازی میکند...»(2)
جنسیت نه تنها در اشکال آشکار آن؛ بلکه در سراسر هستی زن یا مرد، تاثیرگذار است و تمایزهایی را موجب میگردد بگونهای که میتوانبه درستی انتظار داشت که اختلافاتی از مقوله بدنی بارزتزین اختلافات باشد
لویس مدیسون ترمن ، روانشناسی آمریکایی ست لویس استاد دانشگاه استانفورد بود و تست هوش اختراعی بینه و سیمون در فرانسه را تکمیل و به آزمون استانفورد- بینه تبدیل کرد .همچنین او برای اولین بار تحقیقاتی روی افراد نابغه با بالای ۱۴۰ انجام داد و دریافت که "این افراد" سالمتر و پایدارتر از متوسط جامعه هستند
لویس مدیسون ترمن ، روانشناس آمریکایی در ۲۱دسامبر سال ۱۹۵۶ میلادی درگذشت.
ترمن گفته است که:«هر سلول بدنی انسانی حامل علامت جنس خود میباشد،،...»؛ «...یکایک سلولهای بدنش، همچنین دستگاههای عضوی و مخصوصاً سلسله عصبی،نشانة جنس او را بر روی خود دارد».(3)
بیتردید، مناسبات و تاثیرگذاریهایی میان اشکال و جنبههای بدنی و روحیات انسانها وجود دارد.
ریختها، شکلها، اندازه، قد وضع جمجمه،مغز و دیگر اعضا، صرفنظر از اختلافات عضوی و فیزیرلوژیکی که در دو جنس دارد، در مسائل روانی و فکری نیز تاثیراتی ژرف میگذارد.
تفاوتهای قد، وزن، شکل و بسیاری از ویژگیهای فیزیولوژیکی دیگر، تفاوتهای شخصیت را آشکار میسازند، یا دست کم پیش درآمدی برای آناست.
اصولاً در روانشناسی، حتی روانشناسی جنس واحد، این موضوع کاملاً پذیرفته شده است که وضعیت بدنی در چگونگیهای روانی تاثیرگذار است.
از اینرو در روانشناسی به دستهبندیهای روانی براساس اشکال و تیپ ها میپردازند و برای تیپ بطنی یا تیپ استخوانی یا تیپ عضلانی، یا بلند قد و کوتاه قد و... روحیات متفاوتی قائلند، و هریک دارای ویژگیهای مخصوص به خود هستند، که در ارتکاب جرم، استعداد آموزش، ذوق هنری و نوع گرایشها تاثیر دارد، و انسانهای درونگراو برونگرا در روانشناسی، از همین زمینههای بدنی پدید آمده است: «... شکل ما، معرف عادات فیزیولوژیکی و حتی طرز تفکر عادی ماست. در چهره حتی میتوان چیزهایی عمیقتر از فعالیتهای باطنی را خواند.
و نه تنها از آن معایب یا فضائل و ذکاوت یا بلاهت و احساسات و عادات مخفی شخصی را دریافت بلکه ساختمان جسم او و حساسیت وی را برای ابتلای به بیماریهای جسمی و روانی نیز شناخت.
کسی که راه تحقیق را میداند، در چهرة هرکس توصیف کاملی از جسم و جان او را میخواند.
نبایستی کورکورانه بخاطر تامین زیبایی و نیرومندی عضلات، اندازههای بدن را تغییر داد زیرا هر تغییر کوچکی در حجم، موجب پیدایش تحولات عمیقی در فعالیتهای فیزیولوژیکی و روانی ما خواهد گردید.
عموما افراد خیلی حساس و پرکار و پرمقاومت حجیم نیستند و این در مورد نوابغ نیز صدق میکند...
مخصوصاً شکل و حرکات و قیافه، معرف صفات بدنی و آئینه شعور ماست. فعالیتهای روانی، با فعالیتهای فیزیولوژیکی بدن بستگی دارد.»(4)
اکنون ذیل عناوینی، فهرست وار، به برخی از تفاوتهای دو جنس اشاره میشود:
1. رشد دختر و پسر : متخصصان میگویند که در دختران ،رشد استخوان ها رویش دندانها و رشد غدد تناسلی در آنها سریعتر از پسرهاست. سبقت متوسط دخترها از پسرها که در حدود یک یا دو سال میباشد،در تمام مدت کودکی و بلوغ پایدار است...»(5)
بی گمان در موجودات زندة، انسانی یا حیوانی، قدرت و توان بدنی جنس نرینه بیشتر است از اینرو برای تلاشهای سخت و توانفرسا بیشتر آمادگیو کارآرایی دارد و عرصههای عملی، آنگاه که دشوارتر و خطرآفرینتر باشد میدان جنس مذکر است. «...پسرها از لحاظ ظرفیت حیاتی، و خصوصاً از لحاظ نیروی عضلانی،در تمام سنین از دختران بالاترند... (به استثنای بین 11 تا 14 سالگی که در این موقع یک برتری خفیف زنانه در دختران دیده میشود)، بالاخره فعالیت حرکتی پسران از فعالیت حرکتی دختران در تمام سنین عمر بیشتر است.» از نظر زمانی نیز تمایز زیادی میان راه کارهای مادینه و نرینه وجود دارد و مسائل جانبی دیگری چون تاثیرات ژنتیکی و خلق و خویهای وراثتی که بسیار پر ژرفا و رازوار و شگفت انگیز است. مهمتر اینکه این موضوع بسیار مهم که از پیچیدهترین شاهکار آفرینش است، در همین جا پایان نمییابد؛ بلکه تاثیرهای شگرفی در مجموعة سازمان وجودی زن و مرد ( تنی و روانی) بر جای میگذارد و این تمایزها و تفاوتها از افراد نوع انسانی،دو موجود کاملاً متمایز میسازد. بر بُعد عاطفی دو جنس تاثیر میگذارد بر بُعد روانی نیز موثر است. ذهن و هوش نیز از این تفاوتها اثرپذیر است، حتی در ذوق و سلیقهو احساس هنری انسانها نیز تاثیراتی ژرف دارد و سرانجام در شخصیت زن و مرد موثر است . و از دو جنس، دو شخصیت متمایز و دوگانه میسازد. قلم را به دست متخصصان میسپاریم:«... غدد تناسلی نه تنها وظیفة حفظ نسل ونژاد را بر عهده دارند، بلکه در تشدید فعالیتهای فیزیولوژیکی و روانی و معنویما نیز مؤثرند. اما بین خواجهها هیچگاه فلاسفه بزرگ و دانشمندان بزرگ و حتی جنایتکاران بزرگی پیدا نشده است. بیضهها و تخمدانها اعمال پردامنهای دارند. نخست اینکه سلولهای نر یا ماده میسازنددر عین حال موادی ترشح میکنند،و در خون میریزند که در نسوج و اندامها و شعور ما خصایصجنس مرد یا زن را آشکار میسازد. همچنین به تمام اعمال بدنی ما شدت میدهند. ترشح بیضهها موجِد تهور و جوش و خروش و خشونت میگردد.و این همان خصایصی است که گاو نر جنگی را از گاوی کهدر مزارع برای شخم بکار میرود، متمایز میسازد. تخمدان نیز بهمین طریق بر روی وجود زن اثر میکند. ولی فقط در یک دوره از زندگی او فعالیت دارد و در دوران یاسس کوچک میشوند و از کار باز میایستد. به علت کوتاهی زمان فعالیت تخمدان، زن در پیری از مرد شکستهتر بنظر میرسد، برعکس بیضهها تا پایان عمر فعال میمانند. اختلافی که بین زن و مرد موجود است، تنها مربوط به شکل اندامهای جنسیآنها و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست؛ بلکه نتیجة علتی عمیقتر است، که از تاثیر مواد شیمیایی مترشحه غدد تناسلی در خون به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر میکنند، که هر دو جنس میتوانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسئولیتهای یکسانی بعهده بگیرند. زن در حقیقت از جهات زیادی با مرد متفاوت است... سلولهای بیضه،در تمام طول عمر مرد دائماً به ساختن هستة اولیه که تمام سلولهای موجود تازه از تقسیمات بعدی آن پدیدار میشود، به یک اندازه سهیم هستند، ولی ٫٫ مادر٫٫ علاوه بر نیمه مواد هستة سلول، تمام پروتوپلاسمایی را که دورادور این هسته را میگیرد، نیز میدهد، و به این ترتیب وظیفه او در ایجاد جنین از پدر مهمتر است... وظیفه مرد در تولید مثل، کوتاه است ولی از آنِ زن تقریباً 9 ماه بطول میانجامد. در این مدت جنین بوسیله موادیکه با خون مادر پس از تصفیه در جفت به او میرسد، تغذیه و رشد میکند. در حالیکه کودک مواد لازم برای رشد خود را از مادر میگیرد، و با آن بافتهای جدیدی میسازد، بعضی از ترشحات بافتی خود را نیز به مادر میدهد... در تمام مدت آبستنی، مادر را تحت تاثیر خود قرار میدهد و گاهی او را مسموم میکند. خلاصه وجود جنین در زهدان مادر، به علت آنکه بافتهایشان با یکدیگر متفاوت است عمیقا در وجود زن موثر است، و در حین آبستنی، حالت فیزیولوژیکی و روانی او را تغییر میدهد...»(6) «... سلولهای اعضای بدن،از خود موادی ترشح و در خون میریزند که محققاً بر روی فعالیت روانی و معنوی آدمی موثر است. بیضهها از تمام غدد مترشحة داخلی، نفوذ بیشتریبر روی قدرت و حالتروحی ما دارد. در هنرمندان و شعرای بزرگ و قدیسین و فاتحین، عموماً تمایل جنسی شدید بوده است. برداشتن غدد جنسی حتی پیش افراد بالغ، تغییراتی را در حالات روانی سبب میشود. بعد از بیرون آوردن تخمدانها، زنان خموده میشوند و قسمتی از فعالیتهای فکری و یا حس اخلاق خود را از دست میدهند. و در کسانی که با عمل جراحی، بیضهها را برمیدارند، شخصیت کم و بیش زائل میشود... هنرمندان بزرگ تقریباً همه عشاق بودهاند. گویی فعالیت غدد جنسی برای برخورداری از الهام ضروریاست. عشق وقتی به مطلوب خودنرسد،روح را تحریکمیکند وبرمیانگیزد. اگر «بئاتریکس» زوجة «دانته» شدهبود، شاید دیگراثربزرگ شاعر«کمدیالاهی» به وجودنمیآمد.»(7) بلکه فقط از «تمایلات بارز» مخصوصی هر جنس، که تحت تاثیرتغییرات فردی خیلی مهمی میباشند، سخن بگوییم.. ولی مسأله در خارج از تظاهرات پسیکوفیزیولوژیک (روان زیستی) حاصله از جنس، همراه تجلیات دیگری که وابسته به آن میباشند، تاثیری خاص در رشد شخصیت دارد...»(8) 4. بعد عاطفی این نیز روشن است که در بُعد عاطفی، زن و مرد، فرقهایی بسیار دارند. زنان از عواطف بیشتری برخور دارند، و زودتر از صحنههای احساسی و عاطفی تأثیر میپذیرند و به هیجان میآیند ارزشهای عاطفی در این دو جنس نیز با نوع جنسیت آنان بستگی دارد. زن با دید مادینه به موضوعات و مسائل و زندگی وانسانهای دیگر را مینگرد، و مرد با چشم نرینه. اگر این سخن به طور نسبی درست باشد که انسان در دید و داوری خویش، نسبت به هر چیز هم تماشاگر است و هم بازیگر، و بهر حال هر پدیده رنگ و حالتی از ویژگیهای شخصی میگیرد (گرچه اصل موضوع ثابت باشد)؛ ویژگیهای جنسی، نقش بیشتری در چگونگی دید و بینش زن و مرد دارد. این خود حکمتی بزرگ در نظام آفرینش است که نوع زناز عواطف بیشتری برخوردار باشد، تا کار نسلسازی و تشکیل خانواده، سامان افزونتری یابد.
3. غدد جنسی و تولید مثل وضعیت غدد تناسلی در زن و مرد، متفاوت استو هر یک بگونهای متمایز از دیگری، ساز و کار بقای نسل را بر عهده دارند.