کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا1-Farzaneh Sheida

کتابهای نوشته شده به قلم فرزانه شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا1-Farzaneh Sheida

کتابهای نوشته شده به قلم فرزانه شیدا

واژه ها (سخنی از هزار سخن) جلد دوم(قسمت هفتم-۷)

تولد هر کودک بدین معناست که خداوندهنوز از انسان ناامید نشده است .تا گور شاعر هندی

 در آرام شب

در این آرام شب که هیچ جنبشی نیست...

  ستاره ای در کنار ماه میخندد

   ودر لحظه های سراسر سکوت

    که ستاره... ترانه ی چشمک وعشق را

    نجواکنان میخواند در گوش ماه...

وابر حسادت میکند

  وبه رشک ... دیده ماه بر ستاره می بندد

   وماه  باز بی تابی میکند.... در عشق او!

....

چرا ای عاشقانه دیده ی بیدار

تو.... ترانه ی عشق را  ...  سر نمیدهی؟!

من اینجا قلمم

 آوازه خوان شب وستاره وماه

عشق ومحبت ودوستی ست!

    وخورشیدم... فردا ...درخشش زیبای خویش   

را با نور سلام ســپید

بر پنــجره ام خواهد تابید

...وآغــاز روز

شروع دوباره گی ،  شـــیدائیم

خواهد شد

ومن در سکوت شبِ ترانه سرا

ودر شروع روز

شاعره وار عاشقی میکنم

با طبیعت خدواند ...با عشق

با نعمت زیستن و  با زندگی!

تونــیز با دل هــمراه شــو

که راه دل راه عاشــقی ها ست

دوشنبه ۱۷ دیماه ۱۳۸۶

سروده ی فـــرزانه شــــیدا

چه فکر کنی که میتوانی, چه نمیتوانی, در هر صورت حق با شماست. "هنری فورد"

  در راه زندگی واژه های شادی را کوله باره  رفتن خویش کن - ف.شیدا

انسان  قدرت  است  وقدرت در: اندیشه درست! - ف.شیدا

 

 واژه ها

(سخنی از هزار سخن) جلد دوم(قسمت هفتم-۷) 

در این بخش  ااشاره ای  به متن زیبای مروارید عرفان می کنم:

 هنر:

 از ناخودآگاه هنرمند سرچشمه گرفته و هنرمند باید  کبوترهای ذهنش را پرواز داده و آنچه ، در درونش میجوشد ،  بی اراده  خلق کند . هر اثر و هنری که بوجود می آید ترکیبی از فهم و خیال  است .اهمیت و ارزش موضوع در این است که هنرمند قاد ر باشد   افکارش را آزاد گذاشته و اجازه رشد و خلاقیت به او بدهد !  تا نظر شما چه باشد ؟!

لینک مروارید عرفان:

http://sevda1000.persianblog.ir/

   واما هدف  ازاین ٫٫ا شاره ،،  این ست که  انسانها در همه مراحل زندگی ودر هر کار وشغل وموقعیتی که هستندبنوعی در زندگی خود هنری را ایفا میکنند(هنر زندگی کردن*) ومن شخصا معتقدم در هرمقام ، شغلودر هر رشته ای ،انسان ها هرکه هستند در هر مقامیچه یک استاد چه نویسنده ، هنرمند * خبرنگار* شاعر * دکتر * معلم* فروشنده * نانوا و...همواره باید آنگونه زندگی کنیم وآنگونه نقش آفرین زندگی خویش باشیم که خود صلاح میدانیم.

زمانیکه انسان در برابر٫٫ باید نبایدهاتشویقها وانتقادات و اظهار نظرهای متفاوت٫٫ قرار میگیرد تردید ها ودودلی ها گاه آنقدر زیاد می شود که شاید سردرگمی ایجاد کند و  گاه این سردرگمی بحدی عمیق شود که انسان حتی مسیر اولیه خود را نیزاز یاد می بردو معتقدم باید(همیشه آنگونه باشیم که میخواهیم باشیم)وهرگز اجازه ندهیم که خوب وبد زندگی  یا انسانهای متفاوت با انگیزه ها وافکار متفاوت تاثیری بر روح ودرون ما بگذارند،چراکه همیشه در زندگی با نقطه نظرهای متفاوت روبرو خواهیم بودواگر بخواهیم براساس تک تک اظهار نظر ها زندگی کنیم ،هرگز رسم و روش ومعیار درست وثابتی پیدا نخواهیم کرد!ازاینرو به قلب ودرون خود توجه داشته باشوآنچه تمایل درونی وذهنی توست انجام بدهموفق شدن در این شکل ٫٫صدبرابر،، شانس بیشتری دارد تا آنکه هروز با ایده های جدید افراد اطراف خود به تغییر مدوام نظرات دست بزنیم!در اروپا نیز همواره اینرا خواهی شنید که : 

برای گرفتن تصمیم بدورن خودت رجوع کن وآن کاری را بکن که دل تو، ترا به آن راهنمائی میکند    

     این سخن از آن رو است که بدانیم :  نگاه کردن  به خواسته درون  صرفا نگاهیاحساسی وبدون تفکر و دخول وخواست ذهن نیست!  بلکه  درون   گویای شخصیت درونی وخواسته های توست! 

  دردرون، تو همیشه با خود صادقی!

و همچنین بهتر از هرکسی علایق وخواسته های خودرا میشناسی!!!

آرامش   نیز بیش از هرچیز در درون خود آدمی ست وانسان در بهترین وآرام بخش ترین مکان نیز    تا خود نخواهد نمیتواند آرام بگیرد! . زمانی که انسان گام بسوی آنچه آرزو وخواسته اوست میگذارداگربا همه دل  و وجود خواستار رسیدن به آن باشد بی شک به موفقیت خواهد رسید!.وهرگز فراموش نکن:از کودکی تا آخرین لحظات زندگی : هیچکس باندازه درون تو باتو صادق نیست

اوصاف و خصوصیات جامعه انسانی غالبا تعاریفی که جامعه شناسان از جامعه به دست داده اند  با یکدیگر شباهت دارد و نکات مشترکی در آنها دیده می شود . بسیاری از متفکرین جامعه انسانی را با بدن انسان مقایسه کرده اند ،ریشه این شیوه تفکر را بایستی در یونان قدیم جستجو کرد . 

ارسطو جامعه را به موجودی زنده تشبیه می کند که قانون تولد و رشد و مرگ بر آن حاکم است .

اسپنسر فیلسوف انگلیسی عقیده دارد که هم جامعه هم بدن انسان  تابع اصل تکامل بوده و از طرف دیگر سیستم عصبی در انسان را با نظام ارتباطات در درون جامعه مقایسه کرده است .

اگوست کنت بانی جامعه شناسی معتقد است که جامعه  از تمام افراد زنده و همچنین از تمام کسانی که از این جهان رفته اند  ولی با تاثیر خود در ذهن اخلاف خویش به حیات خودادامه می دهند تشکیل می یابد .

 به نظر کنت هیچ موجودی به اندازه جامعه مستعد پیشرفت سریع و بویژه ترقی مداوم نیست زیرا در نتیجه توالی  نسل ها اجتماع مسلط بر زمان گردیده است و بنابراین ازنظر وی جامعه همانند کاروانی  از نسل های گذشته و معاصر است   که در راه ترقی و تعالی سیر می کند .

امیل دورکیم جامعه را موجودی زنده می شمارد و معتقد است،همچنانکه هر جانداری تنها از اجتماع ساده سلولها بوجود نیامده و دارای حس عمومی یا حیات می باشد ، جامعه نیز تنها از گرد آمدن ساده افراد تشکیل نیافته بلکه دارای وجدان و روحی جمعی است و مطالعه جلوه های وجدان جمعی ( حالات روحی و عاطفی جمع ) را می توان موضوع علم جامعه شناسی دانست .

گاستون بوتول جامعه شناس فرانسوی جامعه را متشکل از گروه انسانهایی که دارای طرز فکری مشابه اند می داند که روابط آنها مبتنی بر تفاهم متقابل است .

مرتضی مطهری در کتاب جامعه و تاریخ جامعه را مجموعه ایاز افراد انسانی می داند که با نظامات و سنن و آداب و قوانین  خاصی به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند .

 زندگی دسته جمعی این نیست که گروهی از انسانها در کنار  هم و در یک منطقه زیست کنند و از یک آب و هوا و یک نوع مواد غذایی  استفاده نمایند .  آهوان یک گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مکان می کنند. اما زندگی اجتماعی ندارند و جامعهتشکیل نمی دهند .

 زندگی انسان که اجتماعی است به معنی اینست که ماهیت اجتماعی دارد .  

از طرفی نیازها ، بهره ها ، برخورداریها ، کارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد .جز با تقسیم کارها و تقسیم بهره ها و رفع نیازمندیها  در داخل یک سلسله سنن و نظامات میسر نیست .از طرف دیگر نوعی از اندیشه ها ، ایده ها ، خلق و خویهابر عموم حکومت می کند و به آنها وحدت ویگانگی می بخشدو به تعبیر دیگر : جامعه عبارتست از: مجموعه ای از انسانها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند .

آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی تعاریفی چند از جامعه به قرار زیر را بدست می دهد :  وحدت جزیی ، جسمی ، روانی و اخلاقی بین موجودات هوشمند ، با برخورداری از حکومتی پایا ، فراگیر و کارا ، در جهت تحقق هدفی مشترک بین تمامی افراد .( وحدت جزیی ، پیوند و تشارک بین افراد یک جامعه است ، نه از هر نظر ، بلکه از برخی جهات آنچنانکه فردیت آنها نیز محفوظ بماند ) ! جمعی سازمان یافته ، متشکل از افرادی که در سرزمین مشترک زندگی می کنندو به صورت گروهی با یکدیگر ، در جهت ارضای نیازهای اجتماعی اساسی ، همکاری دارند ، فرهنگی مشترک دارند  و هر گروه به صورت واحد اجتماعی متمایزی به کار می پردازند .  گروهی متشکل از موجودات انسانی که با پیوند های روانی ، زیستی ، فنی و فرهنگی ، همبستگی یافته اند .

 با این تعاریف می توانیم به تعریف جامعی از جامعه به قرار زیر اشاره کنیم :

   یک جامعه ، جمعیتی سازمان یافته از اشخاصی است که  با هم در سرزمینی مشترک سکونت دارند ، با همکاری  در گروهها نیازهای اجتماعی ، ابتدایی و اصلی شان راتامین می کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می شود .         

 ویژگیهای جامعه   

آلن بیرو ویژگیهای اساسی جامعه را به قرار زیر بر می شمرد : عمومیت : به عنوان یک واحد معنی دار در سازمان هستی ، هم فرد را در خود جای می دهد ، هم جایگزین آن می شودو افرادی در هر دو جنس و تمامی سنین را در بر می گیرد . تداوم و استمرار : طول عمر جامعه ، از طول هستی هر یک از افراد فراتر می رود .

 معمولا انسانها در یک جامعه تولد می یابند ،با آن انطباق می پذیرند ولی نمی توانند خود جامعه ای خاص بنا کنند . مشارکت کم و بیش فعالانه که مورد خواست افراد است ،کم و بیش از آن آگاهند و آن را در وجود خویشتن احساس می کنند .لیکن در جریان این مشارکت ، هرکس از مزایای حیات جمعی سهم می برد ، ضمن آنکه نقشی فعال  در آن ایفا می کند .

هر جامعه به صورت یک واحد عملیاتی یکپارچه است که افراد باید در درون آن جذب شوند و در برابر قوانین مربوط به جریان امور در جامعه خاضع باشند یعنی به تبعیت از قانون بپردازند .

در هر جامعه برخی تفاوتهای درونی از نظر روابط ، وظایف و نقشها  وجود دارد که در جامعه صنعتی این تمایزات ابعاد وسیعتری یافته است ،ولی در هر حال هدف از چنین تمایزاتی در نقشها و وظایف رفع نیازهای مختلف جسمانی ، روانی ، فرهنگی و فنی به بهترین وجه است .

وظایف جامعه :ایجاد روابط : جامعه افراد را در زمان و مکان دور هم جمع می کند ، به گونه ای که بتوانند میان خودشان روابط انسانی برقرار کنند .

نظام ارتباطی : جامعه وسایل ارتباطی سیستماتیک و کامل در اختیار افراد می گذارد به طوری که آنان به کمک زبان و دیگر نمادهای مشترک می توانند معانی و مقاصد رفتارهای یکدیگر را بفهمند .

نظام قشر بندی : جامعه نوعی نظام قشر بندی پایگاه های اجتماعی و طبقات ایجاد می کند که به هر شخص در ساختار اجتماعی پایگاه یا موقعیتی نسبتا پایدار می دهد .

نظام جایگزینی : جامعه برای جانشینی نسلها که برای بقا و تداوم هستی اش ضروری است تدابیر و شیوه های منظم و کارآمد تدارک دیده است . بعبارت دیگر جامعه از طریق ازدواج ، خانواده ،گروه های خویشاوندی تداوم خود را تضمین می کند .  این وظیفه را می توان تحت عنوان نظام جایگزینی جامعه نیز عنوان نمود .

 نظام نظارت اجتماعی : جامعه با نظارت و مراقبت از الگوهای مشترک رفتاری ( ارزشها و هنجارها ) که افراد آنها را در روابط با هم نوعان خود به کار می برند نظم اجتماعی را ایجاد می کنند .

  نظام نظارت اجتماعی به دو دسته تقسیم می شود :     بخشی از آن نظام مقررات و ارزشها را شامل می شود  و بخشی دیگر نظام تنبیه و پاداش را در بر می گیرد که در حقیقت محرکهای رفتاری افراد از آن ناشی می شود .

همنوایی اجتماعی : جامعه از طریق نظام سازمان یافته تربیتی رسمی یا غیر رسمی اش ، نسبت به اجتماعی شدن ( جامعه پذیر کردن و فرهنگی کردن ) افراد اقدام می کند .

نظام تولیدی :  جامعه با سازمانها و گروههای گوناگون اقتصادیش کار تولید و توزیع کالاها و خدمات ضروری برای زندگی افراد  را سامان می دهد .

نظام دفاعی :  جامعه با سازمانهای سیاسی ، اداری و انتظامی خود امنیت خارجی و نظم را تامین نموده و ضمنا به تدابیری درزمینه پزشکی و بهداشتی نیز دست می یازد تا اعضایش طولانی ترو با تندرستی بیشتری زندگی کنند و نسل آینده بتواند با تامین بیشتری  به بزرگسالی دست یابد .

یکی از جنبه‌های بسیار مهم و با اهمیت نظریات شخصیت(Personality Theoris)   تصور یا برداشتی از ماهیت انسان  است که بوسیله هر نظریه پرداز مطرح می‌شود.

هر نظریه پرداز برداشتی از ماهیت انسان دارد که به تعدادیاز سوالهای بنیادی مربوط به سرشت انسان مربوط می‌شود.(این سوالها همیشه وجود داشته و خواهند داشت).

 دیگران (شعرا ، فلاسفه ، هنرمندان و ...) همواره به بیانی دیگر به این سوالها پاسخ می‌دهند و در کنارآن نظریه پردازان شخصیت نیز به این مباحث  جدل برانگیز پرداخته‌اند.

این سوالهای بنیادی را می‌توان حول شش موضوعی بنیادی« اراده آزاد یا جبرگرایی ، وراثت محیط ، گذشته یا حال ، بی همتایی یا جهان شمولی ، تعادل جویی یا رشد و خوش بینی یا بدبینی » جمع کرد.   

 این موضوعات چارچوبهایی هستند که به کمک آنها نظریه پردازان ،خودشان و دیگران را ادراک (Perception) می‌کنند و بر اساس آنها نظریه‌های خود را بنا می‌نهند.

اولین موضوع اساسی که به برداشتی از ماهیت انسان مربوط می‌شود، اختلاف نظر پایدار بین اراده (اختیار) یا جبرگرایی (Free Will or Determinism)است.    

 آیا ما آگاهانه کنترل اعمال خود را در دست داریم؟

 آیا ما در انتخاب ، آزاد و مسئول سرنوشت خود هستیم، یا قربانیان تجربه‌های گذشته ، عوامل زیست شناختی ،نیروهای ناهوشیار (آن گونه که فروید می‌گوید)  محسوب می‌شویم؟نظریه پردازان شخصیت در این موضوع از یک نقطه افراطی تا نقطه نظرهای میانه‌روتر در نوسان هستند و استدلال می‌کنند که رفتار تا اندازه‌ای تحت تاثیر رویدادهای خارج از اختیار ما است و در عین حال می‌توان بطورخودانگیخته  آن را انتخاب و هدایت کرد.

 کدام یک از این دو عامل تاثیر بیشتری بر رفتار دارند؟صفتهای ارثی (طبیعت) یا ویژگی‌های محیطی (پرورش)؟.

 آیا شخصیت ما صرفا به وسیله توانایی‌ها ، خلق و خوهایی که به ارث می‌بریم، تعیین می‌شود یا اینکه قویا تحت تاثیر محیطی که در آن زندگی می‌کنیم، قرار دارد؟

این اختلاف نظر به موضوع هوش (Intelligence) نیز کشیده است:

آیا هوش بیشتر تحت تاثیر خرانه ژنتیکی است و یا تحت تاثیرمیزان و کیفیت تحریکی که در موقعیتهای مدرسه و منزل فراهم شود، قرار دارد؟

هر گاه همانند بعضی از نظریه پردازان(نظیر روانکاوان) فرض کنیم رویدادهایی که در دوران خردسالی و کودکی رخ می‌دهند،   در شکل گیری شخصیت نقش به سزائی دارندو در نتیجه معتقد شویم که رشد بعدی افراد تاثیر چندانی بر شخصیتشان ندارد،آن موقع با یک نظریه گذشته‌نگر همدل شده‌ایم.دیدگاههای مخالف نیز وجود دارندکه می‌گویند شخصیت مستقل از گذشته است. این بدان معنی است که شخصیت می‌تواند تحت تاثیر رویدادها و تجربه‌های زمان حال شخص و حتی آرزوها و اهداف آینده  قرار داشته باشد.  آیا ماهیت انسان بی همتا است یا جهان شمول(Uniqueness or Universality) است؟  

شخصیت یک فرد را می‌توان چنان بی همتا در نظر گرفتکه هر عمل یا سخن وی ، همتا یا معادلی در دیگران نداشته باشد. بدین ترتیب ، مقایسه یک فرد با افراد دیگر بی معنی خواهد بودو نظریه‌های شخصیت که مدعی تعیین شخصیت و رفتار اکثر انسانها هستند، بی اعتبار خواهند بود.در مقابل دیدگاههایی وجود دارند که بی همتایی را می‌پذیرند، ولی آن را در الگوهای کلی رفتاری تفسیر می‌کنند که در یک فرهنگ معین کم و بیش جهان شمول است.

 چه چیزی هدف غایی و ضروری انسان محسوب می‌شود؟    آیا هر یک از افراد بطور ساده تا زمانی که تعادل درونی   (تعادل جویی) فراهم نشود، در پی رفتار کردن هستیم؟ آیا افراد تنها به منظور کسب لذت و اجتناب از درد و صرفادر پی ارضای نیاز جسمانی هستند؟ و یا انسان نیازها و انگیزه‌های بالاتری دارد؟   آیا انسانها می‌خواهند رشد کنند و به خود شکوفایی (Self Actualization) برسند؟

متن زیر بیانی از خانم ویرجینیا ستیر درمانگر انسان  دوست است و می تواند بیانگر مثبت اندیشی و عزت نفس باشد.

چه خوب است هر کس به  عنوان اعلامیه جهانی حقوق من ،  آن را در اتاقش نصب کند و هر چند یک بار آن را بخواند:

  می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم، با آزادی کنارت باشم،بدون اصرار تو را بخواهم،با احساس گناه ترکت نکنم، با سرزنش از تو انتقاد نکنم و با تحقیر به تو کمک نکنم،و اگر تو نیز با من چنین باشی، یکدیگر را غنی خواهیم کرد. وبراستی چه زیباست این!!!

رنگهای شادی را در وجود خود جستجو کنونگاهت را بر زیبائی های طبیعت گشوده دار(زیبای زندگی در زیبا دیدن است!*) ف.شیدا

 واژه ها به قلم فرزانه شیدا -Farzaneh Sheida

دنباله ی واژه ها در بخش بعدی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد