کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا1-Farzaneh Sheida

کتابهای نوشته شده به قلم فرزانه شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا1-Farzaneh Sheida

کتابهای نوشته شده به قلم فرزانه شیدا

واژه ها (سخنانی از هزار سخن) بخش اول

مصمم به نیک بختی باش، نیک بخت می شوی. لینکلن 

  واژه ها

(سخنانی از هزار سخن)بخش اول

به قلم فرزانه شیدا 

در راستای زندگی مدرن بشریت بر اساس نیازهای اقتصادی اجتماعی فرهنگی وفردی خود نیازمند جوابگوئی به بسیاری از سوالات می باشد زینرو آنچه گذشته از جوابهای قانونی مذهبی علمی وغیره...مورد نیاز فرد فرد جامعه میباشد سخنان وواژه هائی ست که با مدد گیری از آنها قادر به جوابگوئی بعضی از سوالات خو د باشند.در این بخش با نام ، "واژه ها " سخن ازاینگونه جملات است که در زندگی ،افراد متوسل به آن شد ه  و به کمک  

آن راهکاری  جهت  ادامه  زندگی   یا مشکلات خود یافته  وبدان عمل میکنند.بر اساس تحقیقات روانشناسی ثابت گردیده است که جملاتی که روزانه مورد استفاده افراد قرار میگیرد  یا دیگران بطور مداوم برای او بازگومیکنند ، بطور قابل توجهی در ذهنیت فرد اثر میگذارد.این سخنان میتوانندباعث پیشرفت وترقی فرد گردیده :(در صورت مثبت  بودن سخنان)ویا باعث ناامیدی ویاس یا شکست دائمی اوگردد:( سخنان منفی وبازدارنده ).

از دیدگاه  وشناخت  تجربی افراد معمولا به چهار دسته تقسیم میگردند: 

۱-افرادی که بخویش اعتماد بنفس کامل داشته پشتکار وهمت شخصی دارند وخود برای انجام عملکرد های خود در زندگی سخنان وواژه هائیرا در ذهن پرورانده یا بخاطر سپرده اند که در صورت نیازبا تکرار  ویادآوری  آن به پیشروی در کار خویش ادامه میدهند ,و این قبیل واژه ها وسخنان میتواند از سخنان بزرگان ایران وجهان باشد   یا از ضرب المثلهای معروف یا حتی ایده ها وعقاید شخصی بر اثر تجربه خود یا دیگران.اما اینگونه افراد گاه در بعضی موارد ,تعصباتی خاص بربعضی مسائل نشان میدهند وممکن است درمرحله ای ازحرف خودیا ایده خود برنگشته و وپافشاری نشان دهنداما هرگزتحمیل کننده عقاید خود به دیگران نخواهند بود.

۲- افراد گروه دوم کسانی هستند که همواره برای پیشرفت در زندگی نیاز به تائید افراد دیگر دارند واشخاص مورد نظر میتواند  از کسانی  باشند  که  باو  نزدیک هستندچون خویشاوندان:  مادر ،پدر, عمو، دوست نزدیک ، همکار و  .... حتی  گاه ,این افراد ازبرخورد با شخصی ناشناس و گفتگوئی  کوتاه از  گفته های شخص اوبرای خود یک تائیدیه (حتی در انجام کارهائی که  ممکن است همانروزبفکرشرسیده باشد) می سازندو باید نبایدهائی را  در ذهن خود می پروراند  و بدینوسیله بخود نیروی   پیشروی  در کار  مورد نظررا  میدهند  یا آنرا  دلیلی  برای انجام ندادن آن کار قرار میدهند!!!.

۳ـ گروه  سوم افرادی هستند که معمولا ازتمام فرصتها زندگی بلافاصله استفاده میکنند و برای ایده و نظریات خود همیشه جایگاهی  نو کنار گذاشته اند  که چنانچه در نظر آنان معقول  ومنطقی بیاید بلافاصله جایگرین تفکر قبلی میکنند.و از هردریچه ای برای  قبول بهترین هاوهمچنین تفکرات نو  ونوآوری های فکرـ تفکری ،اجتماعی اقتصادی  ، و...   بهره جوئی کرده در جهت  پیشرفت خودبکار میگیرندوهمیشه قادر هستند خود را با زمان وشرایط سریعا تغییرداده وبا هرآن چیزی که بتوانند جوابگوی خواسته ها ونیازهای فردی ، خانواده گی واجتماعی او باشد سازگاری کند وموفق ترین افراداز همین دسته هستند که هرگز: "اما ها  وباید ونبایدها"مانع آنچه در ذهن وزندگی او عقلانی ومنطقی ست  نمیگردد وتعصب خاصی برعوامل اطراف ندارند وکاملا انسانهائی انعطاف پذیر، شاد، خوش برخورد و درمواقع ضروری  کاملا جدی هستند وبرای  آنان زمان کار،  زمان کار است و درزمان فراغت نیز به بهترین شکل ازهرچه در اختیار دارند  بهره میبرند.

۴ـ افراد چهارم کسانی هستند که همواره بهآنچه دارند قانع بوده وبه چند ایده ونظریه وپند دلخوش داشته اند وبدینوسیلهاز هرچه را هست به همانگونه که هست بهره مند میشوند  هرگز به پیشرفت و ترقی خود  آنقدر اهمیت  نمیدهند قالبهای  این گروه هرگزتغییرنمیکند وهمیشه درچهار چوب انچه یاد گرفته اند با تعصب عمل کرده ودیگران راهم در صورتی که خلاف آن عمل کنند سرزنش میکنند  و چنانچه  مجبور به تغییردرنحوه زندگی ویا  تغییر شغل  وغیره گردندو دچار سردرگمی و  یاس شدید  شده  و  همچنان از پذیرش آنچه پیش  میآید یاایده های نو یا پند دیگران هراسان شده از پذیرش آن سر باز میزنند. چنین افرادی بواقع هرگز پیشرفت شایانی در زندگی خود نمیکنند وهمواره در نقطه ای ثابت ایستاده   وبه قضا وقدر تن در میدهند  واز پذیرش  نوآوری ها  وحتی تجربیات نووهرآنچه بتازگی در دنیای نوین ثبت یا ثابت  گردیده  است سر باز میزنند  و کماکان نیزاز روزگار ناله ها دارند وهمچنان در نقطه ثابت خود هم باعث  یاس وافسرده گی خود هم اطرافیان خویش میشوند.واین دسته بدترین نوع افراد شمرده میشوند !که منفی گرائی ویاس آنان نه تنها برخودکه بر جامعه کوچک خانواده وازاین طریق به جامعه بزرگتر انتقال می یابد.(از خانواده به جامعه)!

 فکر کنید چنین افرادی پدر ویا مادریا پسر بزرگ ودختر بزرگ خانواده نیزباشد که دیگران باید ازاو حرف شنوی داشته بدون چون وچرا پذیرنده تمام خواسته های او باشند.

علم روانشناسی ثابت نموده است که تکرار  جمله هائی چون :

  • (  من میتوانم )
  • ( من نمیتوانم )
  • (من باید، تو بایدهای منفی ومثبت)

   براثر تکرارانقدر درذهن آدمی اثر گذار است که حتی اگر بصورت مداوم به خود  یا کسی بگوئی:تو بی عرضه هستی  یا از تو هیچکاری بر نمی آید  یاتو یک دیوانه ای وبس....وسخنان منفی از این قبیل...

چه این جملات دردرون خو د شخص تکرار شود چه مداو م به  شخص دیگری گفته شود به مرور مغز آنراباور کرده  فرد به آدمی مبتذل  ، بیعرضه،بدون قدرت  ،متکی (در صورت تکرار: تو دیوانه ای بیش نیستی) حتی به  دیوانه ای تبدیل میگردد که قدرت تشخیص،  انتخاب درک  و  حتی  کوچکترین  تصمیم را در زندگی خود از دست میدهد وهمواره نیازمند فرد دومی برای شروع یک کار یا حتی رفتن  به جائی  نه چندان مهم میباشد.مثلا حتی برای خرید یه بلوز نیز قادر به تصمیمم گیری نخواهد بود وبایست کسی را به همراه خود ببرد تا  چنانچه  بلوز یا چیزی را  انتخاب کر د  مطمئن شود که اشتباه نکرده است وتوبیخ  شخصی و درونی یا  توبیخ نزدیکان را بخود  نخواهد دید واین همان بی ارده گی فردیست که در زندگی او همواره موجب شکست مداوم اومیگردد.

چنانچه به مطالعه کتب روانشاسی علاقمند باشیدیا مروری بر چند کتاب داشته باشید بوضوح این را درخواهید  یافت  که انسانهای  ناامید  یا ناموفق  معمولا یا خود به سرزنش خود مشغولند یا اجازه میدهند دیگران مداوم آنها را سرزنش کنند  و به گفته بزرگان:این خود ما هستیم که اجازه میدهیم دیگران چگونه  با ما رفتار کنند!!وهرآنچه بدست میآوریم در نتیجه عملکرد شخصی خود ماست به زبانی دیگر: هرچه کشت کنی همان را درو خواهی کرد*)

   واژه ها همین جملات هستند  که برگرفته از علوم متفاوت  از جمله روانشناسی، روابط اجتماعی، علمی  وفرهنگی و...در آدمی تاثیر شگرفی دارند وبشرنیازمند آن است که با آشنائی با آن ازطرق مختلف زندگی  خود را پیشرفت داده در بهتر شدن زندگی خود کوشا باشد .(واژه ها) ئی   که برای  شما  به  تحریر درآوردم  ایده های شخصی من نیز هستند و این دست واژه ها میتواند منبع خوبی باشند که به وسیله آن بتوانیم هرچه بیشتر خود را در زندگی امروزی در مکان واقعی  خود جای داده  بهترین بهره را از زندگی ببریم  ودیدگاهی  مناسب در زندگی خود ایجاد کنیم که موثر واقع شود واین همان" شناخت خود" است که برای ما عنوان ومشخص میکند که :من چگونه آدمی هستم ویا آنکه بهتر است باشم:تا این لحظه  هرآنچه به تحریر در آورده ا م نمونه هائی   ازاین  دست جملات  و واژه هاست که بسیاری  از بزرگان  جامعه ایران و جهان بر صحت آن مطالب وجملات  بسیار نوشته اند  و چه شعرای بزرگ چه بزرگان  همگی به طرق خود ینگونه جملات را به آینده گان بخشیده اند:مثال  شاعر کهن  میگوید: 

 نابرده رنج گنج میسر نمیشد...

 مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

وشاعری جدیدتر مینویسد:چشمها را باید شست با نگاه دگری باید دید (سهراب سپهری*)

شاید  این دوجمله بنظر هیچ هماهنگی با یکدیگر نداشته باشد اما  اگر ازاین دیدگاه نگاه کنیم چه فکر میکنید؟ :من تنها وقتی میتوانم در زندگی خود را  به جائی برسانم که خودرا پیشرفت داده با نگاهی تازه بدنیای خود بنگرم  خود رادر زمینه کار وتحصیلی پیشرفت  داده باهمت تلاش وکارمزدی را که میبایست از زندگی بدست آورده روزگار خود را بهتر وپاینده تر کنم.میبینید که در اینجا دو شعر چقدر هماهنگوگویاست وچقدر میتواند درزندگی ما این ایده  بکارگرفته شود  تا زمینه های پیشرفت فردی  و در  نتیجه  اجتماعی رابر فرد فرد جامعه باعث گردد.از سوی دیگر حافظ( شاعر) میگوید:

خواهی که سخت وسست  جهان بر تو بگذرد ؟! ...

بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش!  (حافظ)

در اینجا می بینید که حافظ نیز انسانهائی را که در قالب وقابها وچهارچوبه های سخت ومتعصب خویش  گرفتارند  توبیخ میکند و میگوید  که گاه باید  قالبها را  شکست و عهد (باید نباید های پشیینه گان*)  که سینه به سینه به ما رسیده است گاه باید تغییر دادوآنچه  ضرورت یک زندگی نوین  ساده وبهتررا می تواند جوابگو باشد باز بودن دریچه ودیدگاه فکری انسان است که می بایست همپای زمان با آن پیشرفت کند.

بطور مثال:من اگر بخواهم در کافی  شاپ یا همان تریا یا قهوه خانه  به  زبان معمولی  خودمان یک فنجان چای بخرم وبخوردن آن بنشینم نباید توقع داشته باشم حتما وهمیشه چای من از سماور نفتی یا کمی پیشرفته تر برقی دم کرده باشد کمااینکه  بسیاری از میانسالان وموسفیدان معتقدند هیچ چائی مزه همان چایبا سماور را نمیدهد واین چای های سته ای میان آب جوش جز یکجور کلاهبرداری نیست البته لازم بتذکر است که کشف اینکه خاکه های چای را درکیسه ای ریخته ,به ملت بفروشند یکی از ایده هایبود که نه تنها باعث کسب درآمدی فوق العاده برای فروشندگان چای شد بلکه بسیاری از انسانهای  تنبل را هم نجات داد!!!

اما اینگونه بنگریم که شما در شانزلیزه پاریس نشسته باشید وبخواهید چای  میل کنید واصرار داشته باشید که باید از سماور بمن چای بدهید!

اینجاست که میرسیم به همین قالبهائیکه نباید دست بخورد!!!!ما نمیشود هم دست نخورده بماند چون امکان انجامش نیست!!!( همین که: هیچ چائی... چای سماور نفتی نمیشود!!)اصلا چطور است بر هیزم  کتری بگذاریم وچای دم کنیم که دیگر خالص خالص باشد وحرفی در آن نشود زد که این چای ،چای  حسابی نیست بلکه آب رنگی ست!!!

این تنها یک مثال بود ونگاه را برمیگردانیم به مسائل مهمتربرای مثال  اینگونه قالبها:هرگز روی حرف بزرگتر حرف نزن!!!جالب است آنهم در جامعه کنونی که کتاب تاریخی که فرزند من در دبیرستان ودانشگاه مطالعه میکند صد چندان قطور تر از کتابی ست  که منو شما در سالهای  سال پیشخوانده ونمره آورده ایم یا دیگر کتب او یا رایانه ای که امروز جای چتکه برایمان حساب میکند,صدچندان پیشرفته تر است وفرزند منو شما

نه تنها میتواند باان حساب دودوتا چهارتارا دربیاورد بلکه  درصد و تخمین و ضروب نجومی , را هم شاید بتواند از آن  بیرون بکشد آنوقت یادت بماند پدر پدر است مادر مادر است و بزرگ فامیل اگر میگوید:ماست سیاه است! خالی از ادب است که شما بگوید

پدر جان  ، موسفید  عزیز بخدا ,ماست سفید سفید است!!!و با این توجه که بالاخره او دوتا پیراهن از من بیشتر پاره کرده است حتما میداند چه میگوید پس من باید قبول کنم ماست سیاه است و چنانچه دستور فرمودند:" برو بمیر"من نیز باید بی چون وچرا  قبول کنم چرا روی  حرف بزرگتر حرف بزنم !!! مگر از جانم  سیرشده ام در واقع ما به فرزندان خود میآموزیم که بما فقط جلو ما  

" نه" نگویند  وپشت سربه ما خندیده و ما را بخاطر  زورگوئی های بی دلیل به تمسخر بگیرند تا که بخود ثابت کنیم که حرف من حرف است ودیدی بچه من روی حرف من حرف نمیزند وبی چون وچرا قبول میکند که تصمیم من بعنوان یک پدریک مادر یک موسفید جای مخالفت ندارد وآنگاه دختر خود را بزور به فلانی میدهیم ,دست دختر همسایه را دردست پسر جوان خود میگذاریم چون معتقدیم زن بگیرد آدم میشود!!! 

زهی خیال باطل!!!

 واگر دختر همسایه را هم از آدمیت انداخت , تقصیر دختر است چون زن خوب کسی است که بتواند شوهرش را ضبط  وربط کند و در نهایت  انقدر خوب وخانم  و مال جمع کن   وبا سیاست باشد  که ا ورا روانه ی حج واجب کند  اما اگر خدای نکرده ازشنیدن حرف شوهر سر باز زد حتی اگر شوهرش دیوانه زنجیری باشد یا عقل درست وحسابی نداشته باشد بعلت عدم تکمین میتوانید اورا در اتاقی زندانی کنید از دادن نفقه سرباز زده اورا تنبیه بفرمائید !!!چراکه حرف مرد حرف مرد است وزن نباید "نه " بگوید!!!تا دیروز پدر وبرادروخواهربزرگتر ,برسر جوان دختر وپسر خانواده میکوبید  امروز شوهر وهمچنان بزرگتر وفرد مهمتر... فردا را هم خدا بخیر بگذراند!!!

 وواژه ها  گویای همین هستند!!! 

واژه های مثبت ومنفی که زمینه ساز زندگی ما میشوند!!دوست من با دنیا همانگونه زندگی کن که دنیا پیش میرود هرگز همسر کتک خورده تو محبت ترا بر دل نخواهد داشت واگر ترس ازتو باعث ارضا شدن درون تو میشود جزدرگول زدن وتحقیر خود که کار مهمتر دیگری انجام نداده ای چون همسر یعنی: شریک.. همراه .. همدم

"خانه  یعنی  محل آرامش و آسایش  فرد"چه مرد چه زن چه   کودکان  واگر جز این باشد و راحتی یک فرد  بر فرد دیگر در خانه ترجیح داده شود دراصل"دموکراسی"در درون خانواده برقرار نگردیده است ودرجائی که خانه من فاقد" دموکراسی" ست چگونه جامعه میتواند یک کشوری دمکراسی باشد؟!وقتی فرد فرد جامعه با چنین اندیشه هائی وچنین قالبهائی عرصه را برخود ونزدیکان وعزیزان خود تنگ میکنند!!وزمانی که من به شخصه قادر نباشم دموکراسی فردی را اجرا کنم آنهم در محیط کوچک خانه چگونه توقع   اجرای  آنرا  از جامعه ی خود دارم!!!

زمانی که هرچه پدر بگوید همان استهرچه موسفید بگوید همان است !!!توهین بر موسفیدان جامعه نمیکنم! نه هدف این نیست!!!تجربیات ودانشهای تجربی افراد میانسال و موسفید  بسیار در کتب مختلف ودر میان سخنان بزرگان یافت میشود.اما بنگرید براستی دراین نوع  جملات... شما جمله ای یافت می کنید که در آن  مثلا "اُرد بزرگ یا افلاطون  یا  شهید دکتر علی شریعتی" یا دیگر بزرگان عالم گفته باشند:

باید به حرف من وآنچه من میگویم بدون چون وچرا عمل کنی!؟

نه!گفته های این بزرگان نیز بما این موقعیت و این انتخاب را میدهدتا با عقل واندیشه خود آنرا پذیرفته بآن عمل کنیم.یا نه... آن را گذری نگاهی کرده بگذریم و برویم درواقع انقدراینان شعور وبزرگی وفهم داشته اند  که بدانند هرچه میگویندو مینویسند واگذار میشود  به نسل  جامعه  امروز و فردا و این

 اتنخاب شخص است که بپذیرد یا خیر! واجباری در آن وجود ندارد!شمامیتوانید, نوشته متن  و کتاب هر نویسنده هر شاعر یا  هر انسان تحصیل کرده

ودانائی را خوانده آنرا  یاوه گوئی نام بگذارید, یا از آن مطلب ومطالبی را در ذهن بخاطر بسپارید وسعی کنید برآن عمل کنید.میتوانید نقد یا تفسیر کنید، میتوانید مغلطه کرده همه را بگونه ای دیگر بازگو کنید شما میتوانید هرکاری دلتان میخواهد با خودتان با  زندگی شخصی با علاقمندی ها وتنفرهاخود انجام دهید خود را بسازید یا ویران کنید همه اینها حق فردی شما در قبال زندگی فردی شماست!

اما یک چیز را هرگز فراموش نکنید زندگی فردی  شما متعلق  به فرد شماست  امازندگی دیگران هرکه هست فرزند شماست  خواهر یا برادر شماست متعلق  بخود اوست وشما حق هیچگونه دخالت،زور گوئی یا تصمیم گیری را برای فرد او ندارید چون در جایگاه والدین تا همیشه ء بودن او، نخواهید بود که درصورت گرفتاری اواز عمل شما : مثل شوهر دادن وهمسر گرفتن برای اوهمیشه  دادرس او باشید  که  البته بعد از اینکه به سر خانه خود رفت معمولا یا  دخالتها زندگی اورا  برهم خواهد ریخت یا خواهید گفت (بر اساس یادگیری ازپیشینیان) : دختر جان پسرجان سرت را بنداز پائین زندگیت را بکن! قسمت توهمین است  که هست!!! پس با سرنوشت نجنگ!!!!

 بگذریم که این سرنوشت را شما  برای اولقمه کردید ودر دهانش نهادید اماامروزاوست که باید بسازد وهیچ نگوید!!!یا در صورت انتخاب یک شغل یارشته که مورد علاقه شماست نه او! یک عمر اورا اسیر کاری میکنید که بدون هیچ علاقه صبحها خود را بآن رسانده انجامش میدهد وبه خانه باز میگرددویک عمردر یک  افسرده گی مطلق زندگی را سر میکند تا بالاخره روزی منه مادریا پدر, بمیرم شاید او بتواند آنگونه میخواهد زندگی کند  البته اگردیگر درعمراوجائی برای تغییر وتحول مانده باشد وخودش بالائی۳۰ و ۴۰ نباشد !!

اگرچه برای شروع هرگز دیر نیست اما دربسیاری مواقع  وقت شخصی فردانقدرتنگ است که مجبور میگردد به سفره ی خانه خود, بسنده کند  وبه طریق فعلی نان خانواده راهمینگونه که  از دستش ساخته  است و میتواند بر سفره بگذارد و دیگرچه از لحاظ مادی چه موقعیت شخصی امکان ادامه  تحصیل یا تغییرشغل  برایش نمانده است!!! ازاین رو واژه ها را بکار بگیرید "واژه های مثبت "را. واژه هائی که میتواند  من  شما فرزندان وعزیزانتان رابسوی بهبودی وبهتر زندگی کردن سوق داده باعث پیشرفت فردی واجتماعی شما وعزیزان شما باشد. گفته های بزرگان و تجربیات را  نادیده نگیرید وآنچه را منطق وزمان حکم میکندپذیرا باشید تا بهبودی بیشتری درنوع زندگی وپیشرفت خود ودیگران حاصل نمائید از یادگیری هرچه بیشتر در زندگی نترسید وتا آنجا که میتوانیدبرعلم ودانائی خود بیآفزائید چرا که آدمی در همه ی زمینه های علمی ـ اجتماعی وغیره، نیازمند دانش های گوناگون است وباورکنیدخواندن کتاب، نگاه کردن به برنامه های علمی ـ تحقیقی، آشنائی با دنیای جدید و مُدرنیزه  جهانی هیچیک باعث صدمه به کسی نبوده است که زندگی   من یا شما رو بتواند برهم بریزد !چون خداوند درکنار همه اینها عقلی به انساناعطا نموده است که  قادر به تشخیص این باشد که کدامین تازه آ مده های علمی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ پزشکیمیتواند در بهتر شدن زندگی ما تاثیر مثبت داشته باشد ودرعین حال مجبور به پذیرش

هیچ چیز نیستیم مگر آنکه لازمه زندگی ما باشد.. فرزانه شیدا 

 

۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷- معادل  ۲۶/۰۹/۱۳۸۶ 

پایان بخش اول  واژه ها (سخنانی از هزار سخن)

به قـلم : فـــرزانه شــــــــیدا 

●*اُرد بزرگ وکتاب آرمان نامه و کتاب بعُد سوم آرمان نامه*●


*اُردبزرگ وکتاب آرمان نامه

آرمان نامه شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان ارد بزرگ

کتاب بعد سوم آرمان نامه


اُرد بزرگ وکتاب آرمان نامه و کتاب بعُد سوم آرمان نامه

به قلم فرزانه شیدا

*جلد یازدهم قسمت آخر


درطی بررسی وتفسیر فرگردهای آرمان نامه فیلسوف بزرگ وارزشمند ایرانی *ارد بزرگ همواره در این فکر بوده ام که اندیشه های ناب ومعنوی این بزرگمرد تاریخ که جهانی را بخود مشغول داشته است چقدر می تواند برای هر انسانی ارزشمند و در راه زندگی او سودمند باشد و همواره در جملات عمیق اندیشمند انه ی او دریافته ام که عمق نگاه او در ژرفای واقعیت زندگی بمانند این بوده که به مرکز اصلی و نقطه ی عطف زندگی و هستی رسیده باشی تا توان آنرا داشته باشی با چنین عمقی دنیا را نظاره کرده و تمامی نیازمندیهای زندگی را در هر مرحله و هر موقعیتی در این گذر عمر , معنا کنی و به تفسیری زیبا در جملاتی تبدیل کنی که هر یک همچون دّر درخشانی نور دهنده ی زندگی آدمی باشد نگاه و دیدگاه *ارد بزرگ سرشار از واقعیت های فردی / شخصیتی از دیدگاهی اجتماعی - فرهنگی با شناختی در حد اعلای انسان شناسی و مردم شناسی ست بگونه ای که ,بسیار تجربه ها می بایست سازنده چنین افکار پرمایه وبا ارزشی باشند که اندیشه های دیگر را نیز چون آینه ای صافی بخشیده و جلا دهنده ی روح انسانی باشد. چیزی که انسان نیازمند آن در طول راه سفر عمر خویش است و در درون « خویش» خود همواره در این باور زندگی میکند که امید و آرزو را می توان رنگی از حقیقت داد و بر اساس خواسته های زندگی خود گام برمی دارد و در راه سرنوشت انسان می بایست فانوس وچراغی از سخنان *ارد بزرگ ,این عالم بزرگ اندیشه را در سیاهی های دنیای ناشناخته ای که به شناخت آن نیازمندیم به همراه داشته باشد وحتی کلمه به کلمه ی آنرا به خاطر و دل بسپارد و هر کجا در جائی و منطقه ای از زندگی دچار سستی و نا امیدی شد به مرور دوباره ی افکار و ایده های ارد بزرگ بنشیند چرا که تمامی این جملات طلائی و این پندهای زّرین به «معرفت انسانی »در میدان خرد یک به یک , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در علوم پایه زندگی داراست و بر این اساس می توان «*ارد بزرگ را اسطوره راه و اندیشه » نامید.

بزرگ فیلسوف عزیز و دوست داشتنی کشورمان که سربلندی ایران و تاریخ ما نیز خواهد بود , را در واقع به هزار نام زیبا می بایست نامید چرا که او « یاور بشریت » و «خداوندگار کلام » در معنویت خورشید مانند دنیا انسانی ست. دنیائی که با تمامی پیشرفتهای روزانه انسان را از « خویش ِ خود » جدا ساخته است و به دنیای دواّر تیک تاک ساعت بخشیده است , دنیا و زمینی که خالی از معنویت های انسانی نمی تواند جز توپ گرد آهنین و بی احساس و سردی باشد که در رنگ آبی در میان فضا بدور خود و خورشید می چرخد و آدمیان درون آن نیز , در زندگی بدور خود چرخان بوده و بسیارند که هنوز نمی دانند که زندگی اگرچه گاه دایره وار در موقعیتهائی از زندگی بسوی نقطه ی اولیه ی حرکت پرگار برمی گردد ,اما می توان این « در دایره زیستن » را چه در گردش ساعت باشد چه پرگاری , باز رنگ و لعابی از شادی گره زده و رنگین کمانی از عشق و محبت و دوستی از احساسات خوب و دل انگیز بر جای مانده در درون آدمیان را درهر ثانیه ی زندگی به آسمان هستی خود و دیگران بخشیده و دنیا را رنگین از عاطفه های انسانی کرد, عاطفه هائی که در نهاد ما وجود داشته و خواهد ماند و ما نیز در «خویش» گاه آنرا پرورش داده گاه بی صدا خفه کرده ایم و در نقشِ عروسکی ِانسانی ِمتحرکِ , « خویشتن خود »را به ساعت و زمان بخشیده و خود را محکوم به گردش بی حس وبی احساس آن کردیم وفقط تلاش «زنده بودن »را هدف بودن انسانی و پرعاطفه ای کردیم و هر روز ذره ای و بخشی از« وجود خویش» را در آن باختیم و از بین بردیم! بی آنکه بخاطر بیآوریم که نیامده ایم که فقط کار کنیم , بخوریم و بخوابیم بلکه آمده ایم تا« زندگی کنیم و حقیقتا به "معنای واقعی" زندگی کردن را زندگی کنیم» و زندگی را در تجربه های خوب و بد خود به اوج زیستنی برسانیم که می تواند بهترین دستآورد آدمی در زندگی او و دیگران باشد .*ارد بزرگ خویشِ انسانی را در تمامی بخش های هر فرگرد به وضوح ارج و شخصیت می بخشد و به انسان می آموزد که «وجود آدم» وجودی با ارزش معنویست که می تواند از اسارت نادانی و سستی خود را رهانیده و «خویش» را به پایگاه واقعی «انسانی» برساند جایگاهی که متعلق به اوست و از نخستین لحظه ی حضور دراین دنیا نیز , متعلق به « انسان» بوده است و دریافتن و درک آن , تنها به گروهی تعلق یافت که در « پی شناخت ِخویش» زندگی را از دایره دواّرِ «بودن» فراتر نگریسته و دیدگاهی چون دیدگاه *ارد بزرگ را در اندیشه پرورانده و تلاش داشته اند در«خود شناسی خویش» دنیا را نظاره گری درست باشند و همانگونه دنیا را بشناسند که لایق شناخت است و در دیدگاه خداوند نیز کمتر اراین نبوده است که انسان ,"خود خویش" دریابد و این را نیز دریابد که زمین و زمان و همچنین" شخصیت انسانی و دریافت و شناخت « خودِ خویش» "به نوعی وظیفه ی انسانی ما از زمان تولد بوده است ! و بارها شنیده و خوانده ایم که «خود شناسی خویش یعنی : خدا شناسی» ! شناخت خداوند یکتایی که سازنده و جان دهنده و خالق این عالم هستی بوده و هست . ولی آیا هرگز به این جمله به معنای عمیق معنوی وعرفانی آن فکر کرده اید؟ تفسیر این جمله در دیدگاه من کار سختی نیست و تنها نیازمند این است که واژه های این جمله را برای خود معنی کنیم که: ما چگونه می توانیم با شناخت« خویش» خداوندگار خود را بشناسیم خداوند خود فرموده است که : «ای انسان تو ذره ای از وجود منی », پس اگر « ذره ای» و فقط « ذره ای» توان این را داشته است که در طول بودن خود این همه در ساختار ریشه ایِ زمین و دریا و اقیانوس و کهکشان نقش داشته باشد آنگاه می توان دریافت قدرت و نیروی فکری انسان که تنها ذره ای از وجود خداوند است دارای« نیروی عظیمی »ست که از هر یک از ما نه در نقش رویائیِ ماجرا که در واقعیت زندگی , همچون جادوگریست که به هر چه می خواهد ,با بکار بردن سلولهای مغزی خود , بمانند همان عصای نقره ای جادوگری دست یابد و جادوی پرواز خود را نیز هواپیما و سفینه ای کرده است که براحتی هوا و فضا را طی می کند .فرش روان جادوئی انسان «اندیشه» های اوست که پروازی بر آسمان هستی داشته و توان آنرا در « من ِخویش » دیده است تا سازنده و فرمان دهنده ی زندگی خویش و حتی ترقی دهنده ورشد دهنده ی زندگی دیگر انسانها در طول تاریخ باشد و آنچه امروزه تمامی امکانات رفاهی را برای آدمی بوجود آورده است , از هیچ چیز نمی تواند سرچشمه بگیرد جز توانائی« عقل» انسانی ,که در برابر خداوند تنها"« ذره ای از این دانائی عقلی»" را داراست. با این تفاسیر , انسان در می بابد که وقتی که خود میتواند جادوگر واقعی و نه تخیلی زندگی خود و دیگران باشد آنگاه براستی خود خداوند چقدر عظمت بزرگی در عقل و اندیشه و قدرت و توانائی را داراست که این نیز , در خلق زمین و زمان و در اینهمه عظمت و وسعت و در ژرفای بزرگ وعمیق آن باز وجود بزرگ و قدرتمند خداوند آشکار میکند وبا این شکل چگونه انسان ,این جادوگر واقعی وقدرتمند زمین وعصر و زمان ,میتواند برخود شک داشته باشد و خود را هیچ بپندارد یا بخود اجازه دهد که ناامید ی را جایگزین تلاش وحرکت خود ساخته ودرگوشه عزلّت وغم وتنهائی برخود وزندگی وروزگاری افسوس بخورد که در هریک چه « خود خویش» چه « زندگی و روزگار»هر یک هزاران قدرتی نهفته است که کافیست انسان اراده کند و آنرا باز نموده و از آن به قدرت عقل خویش بهره گیرد و چرا که نه ؟!
چرا بهتر زندگی نکنیم ؟شادتر نباشیم ؟در رفاه نباشیم ؟این حق انسانی ماست! و کسی برای تو و برای بدست آوردن این حق تو کاری نخواهد کرد مگر اینکه خود اولین گام را برداشته برای خویش ارزش قائل شده و بهترین ها را برای خود بخواهی و در راهی که گام مینهی ارزش ها و باورهای ناب را با خویش همراهی کنی تا کسی قادر نباشد که در نیمه راه باعث دلسردی و نومیدی و یاس تو شده پشتکار و تلاش ترا در درون فکر و دل و اندیشه به سردی بکشاند مبادا از راه درست خویش , به بیهوده بازگردی بی آنکه بدانی انتها با تمامی سختی ها بسیار شیرین خواهد بود اگر آن کنی که میبایست انجام دهی و براه خویش همراه با تسلط برخود و بر پیرامون خود و با اعتقاد و باور بر اندیشه ی خود ادامه دهنده ی راه باشی و به مقصودی برسی که هدف از آمدن تو از پیش رسیدن به همان « مقصود» بوده و هست. درکتاب بعُد سوم آرمان نامه , من , با تلاش و امید و عشقی عمیق ,در طی تمامی فرگردها , با نظریات و عقاید فیلسوف و اندیشمند بزرگ ایرانی * ارد بزرگ تلاش نمودم از دیدگاه ایشان و همچنین با نگاه و توجه بر سخنان دیگر بزرگان ایران و جهان در تفسیری عادلانه « زندگی» را به گونه ای معنا کرده باشم که هدف * ارد بزرگ بوده است و چیزی را نیز از قلم نیانداخته باشم که ناگفته بماند و یا مبادا در نگفتن تمامی عقاید ایشان حق مطلب ادا نکرده باشم چرا که شخصا معتقد بودم که یک یک این جملات اندیشمندانه سرشاز از معانی و تعابیر و عمقی ست که می بایست با دقت به آن توجه کرد و همراه با علوم روز و شکل زندگی امروزی, به همراهی تجربیات خود , هریک از فرگردها را به تعریف و تفسیری نشستم تا شاید قادر باشم به همگان ارزش کتاب آرمان نامه و جایگاه برتر * ارد بزرگ را نشان دهم و در قلب جوان نیز اثر این گفتار را برای همیشه جاویدان کنم و از آنجا که ایده ال ها چاره راهها و عقاید یکی پس ازدیگری درفرگردها نماینده ی تجربیات عمیق ایشان بود که با تمامی علوم دنیا نیز در زمینه های مختلفی همپائی می کرد . نمونه هائی نیز از سخنان دیگر بزرگان را در مقام مقایسه از دید شما عزیزان نیزگذراندم تا در این امر موفق شده باشم که بگویم نظریات وعقاید * ارد بزرگ براستی ارزشمند وخواندنی وآموختنی ست تا روشن گردد که یک یک جملات عمیق و ارزشمند ایشان همپا وگاه بالاتر از آن است که بتوان قیمتی برآن نهاده و همگی سر تعظیم در مقابل ایشان میبایست فرود آوریم که اینگونه بی هیچ چشمداشتی زندگی را , معنای زندگی را و تجربیات ودانش خود را بی دریغ دراختیار جامعه ی ما و دیگر جوامع دنیا گذاشتند و در تعریف زندگی وآدمی دیدی وسیع ونظریات ایشان آنقدر با معنا و عمیق بود که خواندن ونوشتن از آن برای خود من آنقدر جالب و ارزشمند و دوست داشتنی بود که با لذتی وصف ناپذیر مینوشتم و مینوشتم و هیچ چیز مرا از پا نمی انداخت و خستگی ساعتها و ساعتهای متمادی کار با شروع فرگرد جدید برایم هیچ می شد و مجدد همان شوق را در دل حس می کردم و با لذتی عمیق و با تمام دل و تمامی روح و اندیشه ام به تفسیر آرمان نامه ی *ارد بزرگ پرداختم , چرا که بسیار نظریات ایشان را دوست داشته و برای راه زندگی آنرا خط به خط می پذیرم و در عین حال بسیار نیز متوجه ی این موضوع شدم که باورها وعقایدم نزدیکی و هماهنگی شدیدی با عقایدایشان دارد و همین مطلب مرا در نوشتن کتاب « بُعد سوم آرمان نامه » به شوق می کشید ,بطوری که با وجود تمامی مشکلاتی که طی نوشته شدن این کتاب از سر گذراندم ,هیچ چیزی موفق به این نشد, که لحظه ای مرا, سرد گرداند . هر چه که من نوشتم جز تفسیر و واکاوی افکار * ارد بزرگ نبود و تمامی حتی بررسی ها از روی علوم و دانش امروزی همراه با ترجمه هائی از کتب و نوشته های ارزشمند که برای ترجمه ی آن زمانی نیز بکار گرفته بودم وبرای جمع آوری یکی یک مسائل ساعات و زمان بیشماری را صرف کرده بودم و شبها ، اکثر شبها را نیزتا نیمه های شب و حتی تا صبحدم و گاهی بدون دو روز خوابیدن یا درست خوابیدن از سر می گذرانیدم که بنویسم و در گردآوری و تدوین و جاگذاری مطالبی که می بایست در دربین گفتار از آن ها نیز یاد می کردم دقت و توجه بسیاری را مبذول میداشتم که با اشکالات رایانه ام و قطع و وصل شدنها و پریدن های مداوم نوشته هایم و از دست رفتن ساعتها کار در یک چشم بهم زدن...تا موفق شوم هر مطلبی و ترجمه ای و درجای مناسب درمیان نوشته های خود و نظریات و اندیشه های *ارد بزرگ* جایگزین کنم تا کار موفقی را ارائه بدهم که , ارزش خواندن نیزداشته باشد و اینهمه تلاش و بیداری های شبانه و کم خوابیهای بسیار , باشور و شوق برای به پایان رساندن کتابی که دوستش داشتم نیاز به دلگرمی داشت و طبق معمول همیشه ی زندگیم , باز هم دریافتم که انسان در لحظات حساس تنها باید امید به خود داشته باشد و در راهی که می رود بخود تکیه کند نوشتن « بعُد سوم آرمان نامه » در واقع با صداقت دل و امید واقعی به تحریر در می آمد و هدفی عمیق درخود داشت تا در یاری اندیشه ها و آموزشی دوباره بر افکار فیلسوف بزرگ ایران *ارد بزرگ همراه با اندیشه های ارزشمند دیگر بزرگان جهان چه از منابع ارزشمندی که می بایست از آن آگاهی داشت در درون مایه ی آن جز به خیر نیست و جز از ره دوستی و دوست داشتن جامعه ام که با دل آرزومند این هستم که این کتاب واقعا بکار مردم جامعه بیاید و توان اینرا داشته باشد که در زندگی همه یاور خوشبختی وشادی و یا حتی جرقه ی امیدی درقلبی برای بهتر زندگی کردن باشد که چنین اندیشه ای از سر خیر بود و با باور اینکه هر انسانی لایق بهترین ها درزندگیست و همگان میبایست بگونه ای راه بهتر زیستن خویش را پیدا کنند و هرچه را که نوشتم نه تنها از خود که بسیار از اُردبزرگ و دیگر بزرگان جهان آموخته بودم که شهامت اینرا نیز داشته باشم تابنویسم و نویسنده کتابی در یازده جلد باشم ,همچنین آموخته هائی نیز , هم داشته ام که از تمامی منابعی بوده است که معتبر بود و در آن نیز , شکی جایز نبوده و نیست .

اما بهر شکل در طی فرگردهائی که یک به یک به انتشار در می آمد نگاه مردم سرزمینم را نیز دنبال میکردم و نظر ایشان را می پرسیدم یا حتی بدون پرسیدن اظهار نظر ایشان رامی شنیدم و متوجه می شدم که باز گوئی که تلاشی بیهوده ,سرگرفته شده برای کسانی که نمی خواهند بیآموزند وبه گفته ی* ارد بزرگ ,میاندیشیدیم که میفرمود: تلاش بر کسی که پند آموز نیست بیهوده است و در نهایت تاسف ,باز متوجه شدم که بسیاری که آنها که ادعای اینرا نیز داشته اند که فرگردها را دنبال میکنند ,حتی از محتوای آن بی خبرند و هر یک دوباره و صدبار هدر بی تفاوتی های عمیقی که بخود به زندگی وحتی چیزهائی که میخواندند دارند, حتی انقدر صادق نیستند که اگر نخوانده اند ,خاموش بمانند و با دادن نظریه بی پایه ای که حتی بر اساس خوانده شدن مطلب هم نیست به جواب گوئی یا اظهار نظر برنیآیند که مبادا ایشان را دست کم بگیرم یا اظهار دلگیری کنم که چرا نخوانده اند که با دانستن آن نیز بازچنین نمی کردم کما اینکه دریافتم که خوانده نشده برایم نظری داده می شود اما باز هیچ نگفتم چون این نوشته ها را برای آنان نوشته بودم اما برکسی اجباری نیست که کاری را انجام دهد که دوست ندارد و درعین حال نه آموختن بالاحبار ثمری داشته و خواهد داشت نه خواندنی که به میل و رضای دل نباشد. چرا که انسان تا خود نخواهد کسی نمیشود حال دنیا دنیا نوشته و علم را به رایگان نیز در اختیار ایشان بگذاریم باز ادعای خواندن شاید بکنند اما لااقل با فکرباینکه شایداین نوشته ها چیزی درخود داشته باشد که من نخوانده ام وقتی و زمانی حتی برای یک یا دو فرگرد هم نمیگذاشتند وازسوئی نیزکسی دیگر که معلوم نبود بر چه حسابی ایشان را استاد می خواندند وبا یکی دو نوشته جلب توجه کرده بود ودونفری لقب استادی را باو خطاب کرده ونام دائمی او باز در نزد همان کسانی شده بود که بدون خواندن کتابی برای انسان یا نظر میدهند یادست میزنندکه شاید سودی دارد و شاید میخواهند جای خود را بازکنند به تهدید میشنیدم که « من با دقت تمام همه ی نوشته های شما را دنبال خواهم کرد! » که این کلام بگونه ای نبود که به معنای علاقمندی او به کتاب باشد بلکه به حالت تهدیدی بود چون ایشان انتقاد کننده ی خوبی درجمع شناخته شده بودند و به باورشان نیز رفته بود که درکار خود همگان ایشان را قبول دارند وهدف نیز درجمله خطابی بمن در اصل این بودکه " حواست جمع باشد که من یه جائی بالاخره حالت را جا میاورم " خوب تشکر از اینهمه لطف بی شائیه ,اکنون بنده به آخر فرگرده ها وبه پایان کتاب رسیده ام لطف بفرمائید وحالم را جا بیآورید چراکه بر هرنکته ای دست بگذارید مطمئنا ,جواب و منبع آنرا دراختیار شما پیشاپیش گذاشته ام واگر چیزی نامفهوم وگنگ بود خوشحال میشوم بپرسید وحتی برآن تکیه کنید تا بدانم کدامین قسمت دارای نقصیا نقاط ضعفی ست تاآنرا نیز زیر سنگ هم باشد برای شما پیدا کنم تا آنچه را که می خواهید ارائه دهم لااقل درقلب خودم به آن ایمان دارم که تمامی زحماتم رابرای بهترین بودن این کتاب کشیده ام مسلم است که کسی بدون عیب و ایراد و کاملترین نیست و هیچ کتابی نیز نمیتواند از دید عموم جامعه ,جامع ترین وکامل ترین باشد که چنین چیزی نیز ممکن نیست و اگر کتاب جامعی هم باشد بی شک درخود نقاط ضعف و قوّتی را هم داراست واما من تلاش خود را براین داشته ام که تا آنجا که برایم مقدور بود این مهم را چون وظیفه ای انجام دهم که در نزد فیلسوف مورد علاقه ام* ارد بزرگ ادای دین کرده باشم ونظرات وگفتار واندیشه های ایشان را باصدق دل وعشقِ قلبی ودرونی به بهترین وجهی که ازمن ممکن بود وازمن برمی آمد وقادر بوده باشم دراین کتاب دراختیار علاقمندان این کتاب بگذارم به مردم علاقمندی ک لااقل پیش ازاین کتاب یا خود آرمان نامه را خوانده باشند یا دوکتاب از سخنان بزرگان را در زندگی خوانده و تمام کرده باشند , ولی شدیدا و قلبا متاسفم که اندک کسانی اینگونه با مسائل برخورد میکند و برای چیزی که نخوانده ونمی دانند بخود اجازه اظهار نظر نیز میدهند و یا حتی امر و نهی را با نویسنده شروع می کنند که اصلا وقتی انقدر برای کتابی ارزش قائل نشده اند که آنرا بخوانند یا آنقدر سرسری به آن نگاه کرده اند که بعداز 10 جلد هنوز نمیدانند که این کتاب ترجمه است یا نوشته های بر اساس فرمان های ارد بزرگ ، چگونه که بخود اجازه می دهند که ابراز نظر کنند . کار را به جایی رساندند که درزمینه چگونگی کار ، نوشتن و برنامه ریزی برای آن برنامه مب دهند که : شما اینجوری وآنجوری اگر وقت بگذاری ، برایت بهتر است و حتی اگر در مقام دلسوزی هم باشد هرکسی خود بهتراین را میداند که درکدامین زمان وچگونه کدامین زمانی برایش مناسب تراست وچه موقعی وزمانی را مناسب تر برای نوشتن خود میداند که درآنزمان وقت خویش را برای تمرکز فکر ونوشتنی دقیق را بکار برد تا که نوشته ی او فاقد دقت وتوجه کافی نباشد وخواننده ی کتاب را دچار سردرگمی نیز ,دردنبال کردن فرگردی و موضوعی وماجرائی نکند. یا باز بدون اینکه حتی خوانده باشد اول میگوید شما اول کتاب خودرا تمام کن آنوقت ,من همه را یکجا میخوانم ونظر میدهم واین شخص که حتی وقت نگذاشته است یک فرگرد را بخواند چه برسد یک جلد و ده جلد را حالا از راه رسیده و بیاید ونظری بااین شکل بدهد که من چگونه باید بنویسم ,کار کنم کی بخوابم ,کی بلند شوم تا نتیجه مثبتی از عملکرد خودداشته باشم و از کجا میداند نتیجه تا این زمان چه بوده است که نیاز به موقعیت ومکان بهتری داشته باشد ؟ بنظرمن تا جائی که دیده ام هرگز در هیچ کجای دنیا به هیچکسی اینگونه اظهار نظرهائی نمیکنند مگر اینکه خود دراینکار به شکلی نقشی داشته باشند یا درزمینه هائی به یاری همکاری هائی داشته ویا اشتراکی دراین کار داشته باشند وگرنه هیچ کجای عالم نخواهید دید که ناگهان کسی بیاید وبا گفتن ایجمله ی من که: امروز خیلی کار کرده ام وبسیارخسته شده ام ,بناگاه شروع کند باینکه جان من این که نشد, میدانی روش تو درست نیست بهتر است اینجوری باشی اونجوری نباشی ساعت کاریت را تغییر بده یا اصلا می شنوی ول کن و....ولی من نمیدانم دراین میان کی من اینرا به زبان آوردم که از کاری که میکنم ناراضی بوده ام یا بالاجبار بوده است یا آنرا دوست نداشته ام یاکسی مرا مجبور کرده است که اینکار راتمام کنم وحال اگر نکنم تفنگی برشقیقه ام میگذارند و تیری به مغرم خالی میشود, آری من بسیار کارکرده ام واحساس خستگی میکنم وحتی دستهایم نیز درد گرفته است اما بسیارازاینکه اینکاررا دراین بخش و آن بخش تمام کرده بودم شاد بودم ونیازی نبود کسی ازراه برسد و غرغری هم بکند و برود وخستگی کار را درمن جا بگذار و نه تنها کمکی بمن نکرده باشد بلکه با گرفتن وقت منی که میداند بشدنت خسته ام باز با سخنانی که شاید میشد لااقل وقت دیگری گفت بیشتر مرا خسته وبا ایرادگیری های نابجا ,حتی آزرده کرده است که چرا آخربه حرف دیگران تا به آخر گوش نمیکنید من نگفتم ازاین کتاب ونوشتن آن خسته شده ام چون ازکار ناراضی هستم نگفتم ناچارم اینکاررابکنم گفته ام که خسته ام یعنی الان برای من مناسب نیست که زمان را به گپ زدنی بگذرانم که درنهاتیت ختم شود به هزار و یک ایراد گرفتنی از مکن و نه حتی از کتاب وحال اینکه دراین میان نیز ازگوشه وکنار,البته اینرا هم می شنیدم که نویسندگان واستادان بیشماری بعُد سوم را شاهکاری ارزشمند وکتابی خوب وخواندنی میدانندولی من که واقعا با دل وجان , زحمت و وقت زیادی نیز برای آن مبذول داشته بودم ,نیاز به تائید بزرگان نداشتم که خود بزرگی بودند عالم دیده و نیازی هم به کتاب من نداشتند , من اگر متاسف و ناراحت میشدم واگر در بسیار مواردی از ادامه کار دلسرد میشدم بیشتراین حالتها تولید شده , از سوی اندکی افراد جاه طلب بود . هدف من دراین کتاب دقیقا ارتباط با مردم ساده سرزمینم بود و باز بعلت اینکه بزرگان واستادان و نویسندگان هریک خود , آنقدر در حد کمال دانش و دارای اندیشه ای باز هستند که نیاز نباشد تا برای ایشان, کتابی را بنویسم و نیز بدون شک و مسلما با اندیشمند ایرانی ما * ارد بزرگ فیلسوف عصر امروزِ ما ایرانیان که در ایران و خارج از کشور توجه همگان را بخود جلب کرده است بحد کافی آشنائی دارند و بر سخنان تمامی بزرگان جهان نیر آنقدر ارج می نهند که نیاز نباشد من بایشان با کتابم بگویم این مسیر درست است و تفسیر نظریات و سخنان ارزشمند فیلسوف کشورمان ارد بزرگ این است وآن را گفته اند وتفسیر کتاب این آرمان نامه این می شود و معنای فلان جمله در اصل اینگونه معناتئی میدهد و... چراکه خود این بزرگان ونویسندگان واستادان, درجایگاه خود بزرگانی با اندیشه های والا هستند که با دید منت واحترام به نظریات ایشان توجه داشته وعقیده ی هر یک از ایشان را نیز,با دیده ی احترام مینگرم ومیدانم که ایشان میدانند که سخنان هریک از بزرگان «گوهر ناب اندیشه های عمیق وآموختنی ست که میبایست آموخت ودردل وذهن حفظ نمود »و برای ایشان نیز تفاوتی نیست که چه کسی نویسنده وتفسیر کننده ی آن باشد چه فرزانه شیدا باشد چه هرکس دیگری! که هرکس نیز, درزمینه «اندیشه ها » حتی تک کلامی بنویسد که به نشروانتشار در آمده باشد, مسلما ایشان نیز در هر فرصتی که داشته باشند بجا و بموقع و مناسب با زمان خود بروی آن , توجه ودقت خویش را مبذول داشته و میدارندتا آنرا بخوانند حال درنام هرنویسنده ای که میخواهد باشدوزحمت اینرانیز بخود می دهند و زمان با ارزش خویش را نیز استفاده می کنند که اندیشه های فرد و افرادی دیگر در سراسر دنیا را نیز , هم بخوانند , چه با آن موافق باشند چه حتی مخالف ,چرا که مسلم است ,که اگر اینگونه نبود, خود یکی از بزرگان عالم و اندیشمند و استادی نبودند که ارزش و احترامی در جامعه داشته باشند و در جمع این بزرگان جائی نداشتند اگر ارزش آنرا نداشتند تا از زمره افرادی شناخته شوند که نام و مقامی برخود داشته باشند و ارزش خویش را نیز با دانش و عمل و سخن خود درجامعه ثابت نموده اند که لقبی را به دانش برخویش دارند القابی چون بزرگ و اندیشمند و استاد و...ودرواقع تفاوت بزرگان عالم با مردم عامی دنیا درهمین است که اندیشه ی باز ایشان مانع ازاین نخواهد شد که تمامی اندیشه های کوچک وبزرگ را دنبال کنند که توسط آن یا بردانش خویش افزوده یا بدنبال اندیشه ای تازه وناب درمیان آن باشند ,یا علاقمند به خواندن نوع تفکر انسانهای مختلف که معمولا علاقمندی اکثر بزرگان جهان است ویا نظری اندیشمندانه ت راباخواندن آن در فردائی همراه با آن کنندکه حال یا به مخالفت وموافقت با آن برخیزند چراکه همین ایشان هستند که سازندگان اندیشه های نوین برای جوامع هستندونظر موافق ومخالف ایشان نیز ارزش کاری را نشان خواهد داد ویا به اثباتی میرسد یا نمیرسد درست بمانند برگه امحتانی که یا نمره ی مناسب خود را میگیرد یا نمیگیرد ودرعین حال هم ایشان هستند که آنقدر دید وسیعی دارند که بدانند ازیک کودک نیز میتوانن چیزی یاد گرفت وبادیدن وخواندن وگوش دادن به فکر او حتی به اندیشه ای رسیده و برسندچرا که حداقل درپاکی اندیشه ی «کودک »همواره دردرون وبیرون دل و مغز خود, هر نظر و اندیشه ای هرچند کودکانه را عنوان بدارد لااقل صادقانه است وبسیار کشفیاتی ست که ازاندیشه کودک در تخیلی برخاسته است و کاشفین ومخترعین آنرا از شکل تخیل به واقعیت تبدیل کرده اند و آنچه ارائه داده اند , کاربردی برای همگان نیز داشته اند.ودراین میان در طی نوشتن این کتاب همواره ومداوم درتعجب و شگفتی از فکر مردم ازخود می پرسیدم براستی مردم بدنبال چه هستند؟ وچه چیزی را میخواهند ؟از کتابی بیاموزند برای چه کتابی میخوانند ؟درخواندن کتاب چه هدفی دارند ؟ آیا توقع دارند که بازکردن کتاب مثل «چراغ جادو »از داخل آ ن کسی بیرون بیاید و بلافاصله معجزه زندگی را برای ایشان انجام دهد یا نزدخوداینگونه نیت کرده و آرزو کنند که: این کتاب را باز میکنم و فقط باز میکنم و به آن نگاه می اندارم اما یا چراغ جادوی داخل کتاب وجادوگر میان آن , تو باید آرزویم را برآورده کنی !!! و البته که اینرا نیز میدانیم که:
نابرده رنج گنج میسر نمی شود و تا انسان ازآنچه می آموزد استفاده ای نبرد دیگر دانستن یا ندانستن آن یا خواندن یا نخواندن کتابی و علمی و حرفه ای هرگز , به پشیزی هم نمی ارزد و اینکه بدانیم کتاب آرمان نامه ای هست و کتاب بعُد سومی بر پایه ی آن نوشته شده است نیز هیچ علم و دانشی را درپی نخواهد داشت اگر خوانده نشود وهیچ اندیشه ای را به فکر نمی برد اگر ندانی محتوای آن چیست یا بخوانی وتنها به دید انتقاد بخوانی که نویسنده ای این کتاب یک « زن » است و کسی و چیزی را بدون حتی آگاهی از محتوی متنی وکتابی به سردی کشیدن وبی ملاحظه نظریه ای بی خردانه ابزار داشتن نیز براستی ,حق انصاف نیست که به نوعی شاید دشمنی ست . آنهم با اندیشه هائی که اگر ارزش آنرا نمی دانند یا از آن بی خبرند یا نخوانده اند یا اصلا علاقه ای شاید بدن نیز ندارند, لااقل با مخالفت و دادن اظهار نظری نیز صرفنظر کنند وحداقل شاید بهترآن است که سکوت کنند, آنهم بخصوص در زمانی که هر یک از فرگرد های * ارد بزرگ وهریک جمله ی اندیشمندانه و فیلسوفانه ایشان خود معنائی از زندگی را دارد وتمامیت معنائی که می شد و می شود با آن به خوشبختی رسید و با آرامش و راحتی خیال همراه امید به خود و به زندگی توسط آن به قدرت فکر و نیروی اندیشه وخرد در زندگانی پی برد به آن رسیده و زندگی آرام و خوبی درآرامش و اندیشه های والا داشت. و با اینوصف حتی درمیان هزاران مشکلی که می تواند در طول زندگی گریبان گیر آدمی شود ,خود را شاد و آرم احساس کرد که خردمند به هرچیزی خود را نمیبازد و براحتی نیز از زندگی ناامید نمیشود ونیاز دانائی وخردمندی نیز داشتن دانش آن است . من اما درطی گردآوری همه ی آنچه برای آرمان نامه کنار گذاشته بودم , مطالب متنوع علمی ,اشعار شاعران واشعار خودم که با دقت وحساسیت فراوان برای نوشتن ودرکنارهم گذاشتن هریک از آنها استفاده برده هریک را بکار می بردم وساعات بیشماری را هم که بدون حتی استراحت وبا صرفنظر کردن از خوردن حتی غذای روزانه ام گذشت این واقعا بسیار برایم جالب بود که یکی از راه میرسید وبعد از مدتها که تعداد زیادی ازفرگردها به نشر درامده بود میپرسید این کتاب را شما خودتان مینویسید ؟ مطالبش را از کجا میاورید دیگری که بارها بر فرگردی خوانده یا نخوانده هزار تشویق کرد ودستی زده بود بناگاه میگفت تابحال فکرمیکردم مطالبی که مینویسید همه ترجمه از منابع گوناگون است ! شخصی دیگر از راه رسیده گفت مطلبی وکتابی نباید اینهمه طولانی باشد شخصی دیگر بناگاه باین تکیه کرد که هرچقدرهم کتاب مهم ,بهتراست اول بفکر خودت باشی بعد کتاب ومن اگر درجای تو بودم نوشتن از* ارد بزرگ ونظریات ایشان را, تابحال صدباره رها میکردم وبخودم وزندگیم میرسیدم و... تنها چیزی که دراین میان بیش ازهمه احساس کردم این بود که من یک «زن» بودم ! یک « زن » بودم که مینوشت و مشکل هم همین بود وبس! نه هیچ چیز دیگر!که همه بخود اجازه میدادند برایش تعیین وتکلیف کنند که چگونه کار کند چگونه فکر کند چگونه بنویسد چطور عملکردی را دنبال کند و.... حس واقعی اینرا که چون زنی نویسنده هستم بااینگونه برخوردها روبرو میشوم با تمام دلم احساس کردم که بر اساس آن امده و بگویند: به زندگیت برس کارهای زندگی وفرزندانت مهمتر هستند سلامتی خودت را دریاب , ‌یااین مطالب را ازکجا میاوری مگر درفکر تو چقدر مطلب میتواند وجود داشته باشد وتعجب دراینکه مگر مغزی میتواند اینهمه گفتنی را یکجا درخود جای دهد... همه وهمه این ها تاسف عمیق مرا برانگیخت تاسفی که برای آدمهای ناپخته جامعه ی خوداحساس کردم که دردیدگاه ایشان « زن» حرفی برای گفتن نداشت فکری برای فکر کردن ومغزی برای فهمیدن وشعوری برای درک واین شایددرمغز وفکر واندیشه ی بی خرد ایشان فقط به فقط از مغز مردانه ای برمیخواست! نه یک « زن» که حجم مغز او نیز کمیتی از حجم مغز ایشان نداشت وحتی شاید در دوران زندگی خود نسبت به هریک از همه ی این مدعیان ,تجربیاتی بیشتری داشت که برحسب گذر روزگار بدست آورده بود وایشان هیچگاه نمی توانستند یکی ازآنها را در زندگی تجربه کرده بر خود وافکار خویش این همه از مشکلات وسفرهای روزگار بیافزایند وروزانه با هزار ویک مردمی مواجه باشند که اگر از هر اقلیم و نژاد و دین و آئینی بودند لااقل به بیهوده سخن نمی گفتند و بکار دیگری نیز بی جهت کار نداشتند و به درون کار دیگران هم برای اظهار نظرهای بی مورد سرک نمی گشیدند و تفاوتی هم بین زن ومرد قائل نمی شدند و خود نیز امروزه وهنوز دربرابر تمامی مشکلاتی که از سر گذرانده ام با آنچه در پیرامون خود در زندگی درمیان انسانها دیده ام کمتر کسی را می بینم که بتواند با همه ی آنچه در روزگار تجربیات تلخ وشیرین من شد باز همچنان خودرا باتمامی شرایط قوی احساس کند وامیدواربا یک اعتماد بنفس کامل که من میدانم چه می کنم و از اینروست که اینکار را می کنم! اما این شخص هر که هست همینقدر که یک « زن» است حتما یکجای کار باید بلگند! حتما دراین کتاب نقصی هم هست یا زیادی احساساتی ست یا زیادی خودنما یا.....ای وای که اکنون نیز که کسی پیدا شده بود که آنرا در اختیار ایشان بگذارند حیف که « زن » بود و از دیدگاه « زن» نگاه میگرد که همان « زن» وجود و حضور و تربیت یک یک مردم عالم را در تمامی نسل ها بر عهده دارد و مرد اکثرا احساس فرمانروائی می کند! بی آنکه نصف تسلط ومقاومت « زن» را درخانه با فرزندان و با زندگی داشته باشد و اگر مهر و بخشش و گذشت و تفاهم همین « زن» در زندگی یاور و همراه وهمدل و همراه ایشان نیز نبود به هزارباره سقوط مردان را دیده ایم و این را نیز دیده ایم که مردان در ادامه زندگی در مشکلات روزمره , بیشتر خودرا می بازند و مایوس می شوند ولی همینقدر که «زنی» باسواد و بیسواد او را درخانه قبول داشته باشد و بر قدرت و فکر و اندیشه ی او ایمان داشته باشد بوده است که از این مرد کسی را ساخته و میسازد که درتصور خود نیز به باور نداشت که چنین و چنان قدرتی را برای اداره ی زندگی خود وهمسر و فرزندان خود داشته باشد و شاید حتی چنین مدیریتی را که امروز داشته است هرگز نداشت اگر که همسری حامی و پشت و یاور و همراه او نبود و دیده ایم و تاریخ نیز بارها ثابت کرده است که در پشت بزرگترین مردان دنیا همواره , زنی موفق ایستاده بود و ایستاده است و من جز تاسف بر این اندیشه اینگونه باوری بر مقام زن هیچ نمی توانم بگویم که لایق باشدبر اینگونه اندیشه هائی سراسر گرفته شده از جهل و نادانی که متاسفانه بعنوان یک انسان هم هنوز ارزش و مقام همین یک کلمه را نمی دانیم که «آدم و انسان»چه زن باشد چه مرد آدم است وتفاوتی میان این دو در مغز نیست وهزاران مطلبی را می توانم نمونه بیاورم که در بسیاری چیزها نیز شاید کم وکاستی های هر دو باهم درقانون هستی بر ترازوی بودن همواره ایشان را باهم برابر میکند و با هم به تکامل می رساند و فراموش نکنیم درنگاه خدا بین بنده ی زن و مرد او در آفرینش هیچ تفاوتی بر «انسانیت »هریک از ایشان قائل نگشته است که بخود اجازه بدهیم که ما تعیین کننده نقش خدا باشیم که کدامین برتر است و در واقع حق براین است که هرکه « انسان واقعی» باشد , برتر است مرد و زن بودن ایشان در دنیا و آخرت و نزد خداوند نیز تفاوتی نمی کند که به نسبت اعمال جواب آن پس خواهیم گرفت نه به نسبت جنیست!.

حاتم طایی را گفتند: از تو بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای ؟
گفت : بلی ، روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را ، پس به گوشه
صحرا به حاجتی برون رفته بودم ، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده .
گفتمش : به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند ؟
گفت: هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائى نبرد

وسرانجام در پایان کتاب« بُعد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ» شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان از ارد بزرگ که کلام درکلام آن را با افتخاری در دل به شادی وهمراه با عشق به پایان بردم امید حق سخن را دراین کتاب ادعا کرده باشم ومورد استفاده ی علاقمندان نیز قرارگیرد
و این کتاب را با صمیمیت واحترام تقدیم میکنم به: دوست و استاد ارجمندم که درتمامی این راه زحمات بسیاری را همراه وهمپای من متحمل شده و زحمات شبانه روزی تدوین , گردآوری , تنظیم , ویرایش , طراحی جلد را با دوستی و محبت و همراهی و همکاری دلگرم کننده ای برعهده داشته اند و همچنین در پشتکار من و تشویق من در این راه نیز بسیار صمیمانه همراه و همگام با من بودند
لذا این کتاب "تقدیمی من": « فرزانه شیدا» : به جناب استاد«" آقای امیرهمدانی"»و به پاس زحمات بی دریغ و همراهی ایشان در رسیدن به انتهای این کتاب  است وهمواره و تا همیشه از ایشان کمال تشکر را دارم
همراه با تقدیم صمیمانه ترین احترام , خاطر نشان خواهم کرد که یاری این دوست وهمراه واستاد ارجمندم را هرگز از خاطر نخواهم برد .
نویسنده : فرزانه شیدا- اسلو ، نروژ - 1388

ارد بزرگ Orod Bozorg / Great Orod


ـــــ اُرد بزرگ ــــ
دراین دنیای وانفسا
گهی ویران گهی شیدا
گهی آواره ی دهری
گهی جا مانده در دنیا

رهم تاریک وگه خاموش
نه گرمی های یک آغوش
چه افسرده رهی رفتم
به قلبی خسته ومدهوش

نه نوری در ره تارم
نه شمعی در شب زارم
نه مهری تا که جان گیرد
درآن قلب ِ گرفتارم

دراین ره وه چه بیهوده
نه دلخوش یا که آسوده
رهی رفتم , بسی گُمره
به دل صد غصه آلوده

بناگه نور رخشانی
توگوئی در زمستانی
بدل گرمیِ بودن داد
به دل زآن درد وویرانی

ازاو بس پرس وجو کردم
زاو دل زیر رورو کردم
به عشقی با کلام او
به" شیدائی "چه خوکردم

کلامش آسمانی بود
چو اکسیر جوانی بود
به نامش "زندگانی " بود
و " نام او جهانی" بود

سخن از "مرد " دوران است
چو فکرش مایه ی جان است
میان هرکلام او
توگوئی راز پنهان است

در این دنیا دراین برزن
ز نام "او" بگو با من
بخوان" اندیشه ی" اورا
به عشق دل, ز جان وتن


بگو: " اُرد بزرگ " ما
چه می گوید در این دنیا
"کلامِ او" چو آئین است
سخن در هر سخن گویا

سخن؛ حرفِ منو ما نیست
سخن ,از رنجِ فردا نیست
سخن," اندیشه ای ناب "است
چنین "اندیشه "هرجا نیست

کلامش روح جاویدان
وجودش مظهر ایمان
خدای فکر واندیشه
به نام " اُرد" این ایران

کلامش روح هر شادی
به ویرانی چو" آبادی"
بخوان در هرکلام او
پیام سرخ " آزادی "

سروده ی : فرزانه شیدا

پایان کتاب بُعدسوم آرمان نامه ی اردبزرگ به قلم فرزانه شیدا/ اسلو ، نروژ- 1388

فهرست بعدسوم آرمان نامه ی ارد بزرگ در سایت

http://b4armannameh.blogspot.com