واژه ها
(سخنی از هزار سخن)
جلد دوم قسمت پنجم ( قسمت نهم -۹)
به قلم فـرزانه شــیدا
در دنباله بخش واژ ها لازم به تذکر است که عنوان گردد :نقش عواطف واحساسات آدمی آنقدر عمیق است که بررسی یکایک عواطف ومنابع اثر گذار بر درون وروح آدمی آنقدر وسیع می باشد که اگر بخواهیم نکته به نکته به بررسی آن بنشینیم هرگز این کتاب پایانی برخود نخواهد دیدوچنانچه برای تثبیت نقش واژه ها از منابع مختلف برای دوستان عزیزمطالبی را دست چین مینمایم تنها از آن جهت استکه گویای این باشد که چگونه روح وروان آدمی میتواند تحت تاثیر قرار گرفته یکبار زندگی را به جهنمی روزانه مبدل سازد آنهم زمانی که واژه های مثبت ومثبت نگریدرست برخلاف آن بر زندگی انسانی اثر داشته وچون طلوعی ستبردرون تاریک وغم گرفته آدمی:
به بررسی عوامل خشم می پردازیم که خود به تنهائی قادر است ، جسم وروحی را متلاشی کندخشم هم نمونه دیگری از احساسات منفی ست که باعث تلخ شدن واژه های زندگیمیگردد وحال چگونه میشود باآن مقابله کرد ؟!
بیست و سه نکته برای غلبه بر خشم خود را دوست داشته باشید تا هرگز گرفتار خشمهای مخرب نخواهید شد.خود را از شر توقعاتی که از دیگران دارید نجات دهید. رفتارهای خشم برانگیز را بررسی کنید و راهی صحیح برای ابراز احساسات خود بیابید. در هنگام عصبانیت سعی کنید پیش کسی بروید که برای او احترام خاصی قایل هستید و او را دوست دارید. لحظات عصبانیت خود را با قید زمان و مکان و واقعهای که باعث عصبانیت شما شده یادداشت کنید. از شخصی که دوستش دارید بخواهید تا هنگام عصبانیت، به شما با گفتار یا اشارههای توافق شده، هشدار دهد.
پس از بروز خشم اعلام کنید که خطا کردهاید. یاد بگیرید که اگر چیزی را دوست ندارید. اما از آن عصبانی هم نشوید.
یاد بگیرید که هر کس حق دارد چیزی باشد که خود انتخاب کرده.
ادای عصبانیت را در آورید. عصبانیت خود را به تعویق اندازید. در لحظه خشم، از افکار خود آگاهی پیدا کنید. شوخ طبعی را در خود پرورش دهید.
زمان حال خود را با خشم و عصبانیت به هدر ندهید. زندگی را سخت نگیرید.
خود را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست بگیرند.
یاد بگیرید تا اعمال و عقاید دیگران شما را پریشان و آشفته نسازد.
به خاطر داشته باشید که دیگران حق دارند با آن چه دلخواه شماست همراه نباشند.
به یاد داشته باشید که دیگران نمیتوانند همیشه به میل شما رفتار کنند.
اگر فکر میکنید که با بلندتر کردن صدایتان ،طرف مقابل ساکت میشود.
بیاموزید تا احساس خود را به او نشان دهید،اما کاری نکنید که عصبانی شود.
یاد بگیرید که در برابر یأس و ناکامی به شکل تازهای از خود واکنش نشان دهید.
خشم خود را به نحوی که آثارمخرب نداشته باشد، ابراز کنید.
بیاموزید که دنیا هرگز آن طور که شما میخواهید، نخواهد بود .
اگرچه دنیا ممکن است همیشه بکام ما نباشدوروزگار وزندگی به عناوین وشکل های مختلف به فرسودن روح آدمی بپردازد اما همواره معنقدم که در سخت ترین شرایطانسان اگر خود خواهان ارامش خویش باشدهیچ چیز نمیتواند مانع آن گرددبرای من بسیار پیش آمده است کهطلوع روز تا انتهای روز کاری ،روزی بسیار خسته کننده ویا حتی فرساینده وآزار دهنده بوده استوبه زبان عامی آن روز، روز من نبود
وبه گفته پیشینیان وقتی در یک روز دوسه حادثه برایت بدنبال هم اتفاق میافتد یا بخانه برگردد یا صدقه ایبده تا از شر مصیبتهای بدتر نجات پیدا کنی. اما زمانی که به هیچ وجه امکان بازگشت به خانه نباشدوبا دادن صدقه هم باز همچنان بلایای طبیعی وغیر طبیعی آزار جان و روح شود چه میکنی و چه میشود کرد؟! جز اینکه با تبسمی بخود بگوئی امروز هم میگذردمن از این روزها بسیار داشته ام وخاطرم هست روزیاز درختی که سالها برجا بود ومردم مدام از زیرش رد میشدند درست یک کاج بزرگ و سنگین از اوج بر مغز سرم فرود آمد
فکر کنید شدت ضربه چنان باشد که دچار سرگیجه شویامتحان هم داشته باشی همان روز اتوبوس وسائل نقلیه هم اعتصاب کرده باشند ومجبور شده باشی برای رسید ن به جلسه همه راه راهم دویده باشیتازه پرنده هم از همه زمین خدا فقط همین سر دردگرفته ترا بیابدوازبلندای آسمان آنهم درحال پرواز درست روی سر آدم خرابکاری کندووقتی به جلسه رسیدی درحال بستن درها باشند وبقولی ورق کاغذ شوی
تا ازمیان در بگذری وبنشینی بر سر جلسه وآنگاه بگویند امتحان امروز در دو بخش خواهد بودوبجای یک ساعت از ۸ صبح تا چهار بعد ازظهر در خدمتتان خواهیم بود وبچه شما هم درست مهدکودکش ساعت ۴ بسته شود!!بماند که درحال دویدن بسوی امتحان روی برف نیز زمین خورده بودمو تمامی لباسم هم در سرمای زیر صفر خیس بود!وباور کنید این فقط نصف بلاهائی بود که آنروز به سر من آمد!!!
اما من نه تنها لحظه ا ی تبسمم را گم نکردم بلکه همه وقایع را با خنده برای دوستانم تعریف میکردم وآنچه مدام بخود میگفتم این بود: امروزنیز بگذرد چون همه روزهای دگر!!!
همیشه روز خوب وبد در زندگی آدمی وجود خواهد داشت اما نگاه تو بآنروز وشکل واژه های تو باخود وبا دیگران در چنین روزهائیسازنده روز تو واحساس تو درهمانروز وروزهای بعد برای تو خواهد بود!!!
نه آنچه اتفاق افتاد وگذشت ... وتغییری نیز در آن نمیشد داد!
لطفا بروی ادامه مطلب کلیک بفرمائید
اجازه بفرمائید کمی نیز از موسیقی واثرات آن بر روح و روان آدمی نیز صحبتی داشته باشیم متن زیر از دست نوشته های جناب آقای دکتر کرباسچی میباشد که مرور آن گویای خوبی ست ازاینکه روح وروان
را چه ساده میشود به ارامش کشید اگر راه آنرا بدانیم .شاید بسیاری فکر کنند که
پزشک وجراح میبایست آدمی بی دل ویا سخت دلی باشدکه میتواند در اتاق عمل دوام بیاورد اما چنین نیست انساندر هر شغل ومقام ورشته ایتمامی بافته های وجودش انسانیست وسرشار از احساسات وعواطف عمیق انسانیکه شکل کار وشغل نیز نمیتواند از روح وروان آدمی بکاهدمگر آنکه شخص خود بخواهد در عواطف را بر خود بنددنگاهی میکنیم بر متن جناب دکتر کرباسچی:
" پله پله تا خدا با دعایی به نام " موسیقی اصیل "
یارب این نی زن چه دلکش می زند
نی زدن گفتند و آتش می زند
آتش است این بانک نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد ، نیست باد
اگر من بخواهم قندخون بیمارم را بسنجم باBS یا FBS آن را می سنجم اگر بیماری نگران کم کاری یا پرکاری تیروئیدش بود به او توصیه آزمایش T3 یا T4 را خواهم کرد و اگر مریضی از چربی خون رنج ببرد برای بررسی آن Cholestrol و TG او را اندازه خواهم گرفت
ولی . . .
ولی اگر به من بگویند « احساس » مردم یک شهر را در بوته آزمایش ارزیابی کن !می دانید چه خواهم کرد ؟ قطعا آنان را با یک موسیقی اصیل ونجیب وعرفانی خواهم آزمود. اگر کسی با نوای ملکوتی وآسمانی همان آهنگ پرواز کرد اورا با احساس خواهم خواند و اگر فردی نسبت به آن بی تفاوت بود او را انسان معمولی خواهم نامید .ولی اگر شخصی از آن صدای ملکوتی هیچ نفهمید او را نه انسان که او را چون جمادات و حیوانات بی روح بدون احساس وبی احساس خواهم پنداشت .
موسیقی صدای موزون ، هارمونیک و ریتم داری است که بشر آن را نه برای آرامش و آرایش گفته هایش ،
که برای گفته های ناگفتنی اش آفرید .
از شادی تا غم ، از درد و رنج تا صحت و سلامت ، از عشق و محبت تا نفرت و کینه همه و همه را می توان در نینوای ِ بی نوای ِ نی شنید . موسیقی وقتی اختراع شد تا انسان عاجز بتواند ، نا گفتنی های سخت را به گفتنی های سهل تبدیل کند وشک نکنید اگر کسی دوست دارد پله پله تا خدا نزدیک شود یکی از همین پله ها خود همین موسیقی است . چرا ؟
چون گر چه موسی کلیم الله شد و مستقیما با خدا هم کلام شد ولی بقیه پیامبران از طریق فرشته ای چون جبرئیل با خدا ارتباط پیدا کردند . ولی چون انسانها از نعمت این فرشته غافلند توسط واسطه هایی چون کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و قرآن یا دعاها و ادعیه گوناگون سعی دارند تا به بارگاه باریتعالی نزدیک شوند .و به نظر من یکی از این ادعیه خود همین موسیقی است.وقتی می گویم موسیقی نوعی دعاست قطعاً
منظورم موسیقی های اصیل و نجیب زاده است که چون از دل بر آیند ناخودآگاه شنونده را تا ثریا ی معرفت می برد .(( نکته ای قابل توضیح اینکه ، گر چه ادعیه فـِرَ ق و مذاهبمختلف یکی نیست و هر یک با دعاهای خود با خدای خود حال می کنند
لذا در موسیقی نیز چنین است شاید من با یک قطعه عرفانی و دیگری با قطعه ای دیگر حال کند و به خدا نزدیک شود .مهم این نیست مهم وسیله طیران تا معبود است .گرچه امروز موسیقی ها را به دو نوع موسیقی ٫٫اصیل،، وموسیقی باصطلاح ٫٫مبتذل،، تقسیم میکنند
ولی باید یادمان باشد که این دو نوع موسیقی هر دو انسان را پرواز می دهد
با این تفاوت که نوع اول انسان زمینی را آسمانی می کند ولی نوع دوم گرچه در جایش قطعا مناسب و خوب است ولی شک نکنید این نوع موسیقی انسان را در رویاهای گذران زمینی سیر می دهد و قاعدتاً نمی تواند وسیله تعالی برای رسیدن به آسمان و دنیای ماوراء باشد .ببینید !
بنظر من فلسفه اختراع ادیان اینست که همه ی آنها آمد ه اند تا مولد و محرک وتقویت کننده همان امور فطری باشند که خدا در نهاد انسان نهاده است مثل نیکی ، محبت ، احسان ، یاری و کمک و . . . . .
که یکی از آنها گرایش و علاقه انسان به٫ شادی وشادمانی ،است لذا شما هر وقت برای یک بچه دو سه ماهه ی بی خبر از دین ودنیا و حرام و حلال ٫٫نای نای ،، خواندی و همان طفل دستان کوچکش را رقصاند
یعنی اینکه شادمانی جزء لاینفک فطرت آدمیست وهر کس با این فطرت نهادینه مخالفت کرد یعنی فطرت خدادادی ِ خدا را نپذیرفته است که در این صورت قطعا گناهکار است .
لذا گرچه ٫٫ بادابادا مبارک بادا ،، در جشن عروسی نه خوب که واجب ولازم اون محیط و مجلس است ولی باید یادمان باشد اینگونه موسیقی وترانه ها انسان را نه در آسمان که روی زمین پرواز می دهد.
یادتان باشد ، این ترانه ها هرگز یادآور آن نخواهد بود تا کسی دست محبت بر سر یتیمی بکشد یا دستگیر مستمندی باشد و یا دلواپس و غمخوار دنیای بی احساس خانه ی سالمندان باشد .
ولی داستان موسیقی اصیل وعرفانی و رقص وسماع قصه ی دیگریست امواج اون آهنگ تا ناکجا آباد ِ منشاء عرفان ومعرفت یعنی درگاه بایتعالی راه دارد
ودقیقا همینجاست که من موسیقی اصیل را چون دیگر ادعیه یک نوع دعا و گام وپله ای از نردبا ن حقیقت می دانم .
من برخلاف دیگر مردان فردی بسیار حساس و احساسی هستم !!! ولی مثل همه مردها کمتر اشکم روان می شود ! مگر در حالاتی خیلی خاص ، که یکی از آنان شنیدن موسیقی های اصیل و نابی است که ناخودآگاه آدمی را از خود بی حال می کند و انسان را تا ناکجا آباد سپهر بیکران الهی رهنمون می کند که در این لحظات شکوهمند ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری می شود .لذا ، اگر از موسیقی های مبتذل بگذریم ، من موسیقی ناب و اصیل و عرفانی را نوعی « دعا » می دانم و اگر نمی ترسیدم که بر من خرده بگیرند ، می گفتم :موسیقی صدای خداست.
چون خدا زیباست و قطعاً صدای او هم زیباست و مطمئن باشید هیچ صدای هارمونیک و موزون و صاف زلالی چون موسیقی نخواهید یافت .پس بیائید با موسیقی آشتی کنید که این نه تنها بیراهه نیست که یک باریکه ای برای رهیابی به آسمان پر ستاره الهی است . تا درودی دیگر بدرود !
دکتر مجتبی کرباسچی بهمن...۱۳۸۶
۱. اهداف روشن و اساسی داشته باشید: رضایت از زندگی، با هماهنگی اهداف زندگی رابطه مستقیم دارد. اهداف مربوط به شغل، تحصیل ، خانواده و مکان لازم است با یکدیگر همساز باشند،
تا با توجه به پیشرفت، نتایجی مثبت به بار آورند. اگر یاد بگیریم که مقیاس های خود را عاقلانه انتخاب کنیم، در زندگی آرامش بیشتری خواهیم داشت.
۲ . توانایی و استعدادهایتان را با دیگران مقایسه نکنید:
استعدادهای خود را بپذیرید و برای آنها ارزش قایل باشید. احساس رضایت خاطر، از تکامل یافتن استعدادهای خدادای خود شما بدست می آید، نه از حسرت خوردنبر استعدادهای دیگران.
بنابراین یکی از نکات مهم که می تواند در شادی ما سهم بسزایی داشته باشد که بی هیچ قید و شرطی، خودمان را تایید کنیم، زیرا مابه اندازه هر انسانی مخلوطی از توانایی ها و محدودیت های باور نکردنی هستیم، بنابراین کاستی های خود را بپذیریم و سعی کنیم که آنها را برطرف کنیم و با در دست داشتن امکانات و تجربیاتمختص خود، در راه پیروزی و کامیابی قدم برداریم.
۳- سپاسگزار باشید: شکرگزاری موجب شادابی و آرامش بیشتر انسان می گردد . با تمرکز رو به خدای خود کنید و از او به خاطر تمام نعمت هایی که به شما داده سپاسگزاری کنید زیرا هر بار که می گوییم ((متشکرم)) در حقیقت خاطر نشان می سازیم که آنچه را داریم می پذیریم و آنچه را که باید یاد بگیریم، می آموزیم.
این نکته را هم به یاد داشته باشید که منشا آرامش ذهن، تمرکز کردن بر موهباتی است که از آن بهره مند شده ایم، نه آنچه نصیبمان نگشته است.
۴- ورزش کنید: فعالیت های جسمی، از ابزارهای نیرومندی هستند که بلافاصله روحیه ما را عوض می کنند و در ما احساس شادی و نشاط ایجاد می کنند، زیرا اگر جسم انسان ها پر تحرک و شاد باشد، روحیات آناننیز از این حالات تبعیت می کند.
۵- مراقبت از خویش را فراموش نکنید: مراقبت از خویش دارای این ویژگی حیرت انگیز است که فراسوی امکانات در دسترس، خوشی و شعف را به سوی مان فرا می خواند.
گاهی اوقات کار و تلاش بی حد و حصر در محیط خانه و کسب و کار، چنان ما را به خود مشغول می کند که لذت و خوشی زندگی را به فراموشی می سپاریم. سعی کنید یک بار در هفته، ساعتی را به خود اختصاص دهید. توجه کنید که وقتی به خود بهتر برسید، سرحال تر هستید و اثربخشی شما در کار و زندگی افزایش می یابد و به دستاوردهای بهتر و بیشتری در کار و زندگی نایل خواهید شد.
۶- زندگی را بر خود سخت نگیرید: باید به یاد داشته باشید که هیچ گاه زندگی را بر خود سخت نگیرید، افرادی در زندگی موفق هستندو به شادی می رسند که اعضای آن بیهوده بر سر مسائل بی مورد با هم بحث و جدل نکنند، خانواده ای به شادی می رسند که در بدترین شرایط، زندگی را بر خود سخت نگیرند و امید خود را از دست ندهند. نویسنده: برازجانی
درخاتمه متذکر میشوم که زمستان نیز یکی از فصلهای زندگیست اما تودر زمستان روزگار خود چون گلی شکفته باش واگر خود را ازهمه و همه را ازخود بدانیم، نه تنها شادیبخش دل خود در زندگی بلکه شادی دهنده ی زندگی دیگران نیز خواهیم بود
بنی آدم اعضای یگدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد اورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
شاد باشید و کامروا
شاد باش = be happy
ترجمه متن داخل عکسبالا:یدوست خوب در آفتاب وبارون در کنار توست. وازیاد نبرید که همیشه باو که دوستش دارید بگوئید:یادت نره: دوستت دارم
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت
بررود بالا همان بااصل خود یکتاستی
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری
گر اوبونصراستی و گر بوعلی سیناستی
جان اگر نه عرضی استی زیر این چرخ کهن
این بدنها نیز دائم زنده و برپاستی
هر چه عارض باشد او را جوهری باید نخست
عقل بر این دعوی ما شاهدو گویاستی
میتوان گر ز خورشید این صفتها کسب کرد
روشن است و بر همه تابان وخود یکتاستی
صورت عقلی که بی پایان و جاویدان بود
با همه و بی همه مجموعه و یکتاستی
هفت ره بر فوق ما از آسمان فرموده حق
هفت در از سوی دنیا جانب عقباستی
می توانی از ره ایشان شدن بر آسمان
راست باش و راست رو کانجا نباشد کاستی
ره نیابد بر دری از آسمان دنیاپرست
در نه بگشایند بروی گر چه درها واستی
هر که فانی شد به او یابد حیاتی جاودان
ور بخود افتاد کارش بی شک از موتاستی
زین سخن بگذر که این مهجور عالمست
راستی پیدا کن و این راه رو گر راستی
هر چه بیرون است از ذاتت نیابد سودمند
خویش را کن ساز اگر امروز و گر فرداستی
نیست حد و نشانی کردگار پاک را
نی برون از ما و نه بی ما و نه با ماستی
گفتن نیکو به نیکوئی نه چون کردن بود
نام حلوا بر زبان بردن نه چون حلواستی
عقل کشتی آرزو گرداب و دانش بادبان
حق تعال ی ساحل و عالم همه دریاستی
گفت دانا نفس ما را بعد ما حشر است و نشر
هر عمل کامروز کرد او را جزا فرداستی
نفس را نتوان ستود او را ستودن مشکل است
نفس بنده عاشق و معشوق او مولاستی
گفت دانا نفس ما را بعد ما باشد وجود
در جزا و در عمل آزاد و بی همتاستی
گفت دانا نفس هم با جا و هم بی جا بود
گفت دانا نفس نه بی جا و نه با جاستی
این سخن ها گفته دانا هرکسی از وهم خویش
در نیابد گفته کاین گفته معماستی
هر یکی بر دیگری دارد دلیل از گفته
در میان بحث و نزاع و شورش و غوغاستی
نفس را این آرزو در بند دارد در جهان
تا به بیند آرزوئی بند اندر پاستی
خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است
خواهشی را جست که بعد از وی نباشد خواستی
وب سایت: د ید گاه مـــــــا (سایت فلسفی)
http://www.abolfazl-gr.blogfa.com
دنباله واژه ها در پست بعدی