دراین بخش به بررسی واژه ها ی مثبت از دیدگاه روانشناسی میپردازیم وهمچنین به نظریات افراد مجربی که آشنا با واژه هستند همانگونه که تاکنون خواندیدانسان گاه خود را در چنان نیازمندی روحی عاطفی می بیندکه به هر واژه های ویا هر وسیله ای چنگ میزندوگاه نیز به قهقرای زندگی میرسد ؟!
چیزهائی امثال اعتیاد که همانند ترکهمه چیز وهمه کس بوده و جز به نیستی خود ،راه به جائی نمی برد!!!
وآیا مگر انسان خود به تنهائیقادر به ساختن واژه های مثبت نیست که نیازمند به واژه های دیگران می شود؟!
و به علم روانشناسی یایک روانشناسو یا کتابهائی در زمینه های فوق وهمچنین به سخنان بزرگان نیازمند گشته در جستجوی جوابی برای ارامش خود میگردد!؟ و هیچ ایرادی دراین زمینه نیز وجود نداردکه انسان جهت نجات روحی ودرونی وعاطفی خودزمانی که خود قادر به رسیدن به آرامش نیست از شخصی مجرب کمک گرفته تا به زندگی عادی خویش بازگردد و این بهترین ومناسب ترین راهبرای زودتر به آرامش رسیدن خواهد بود.چرا که آدمی همواره نیازمند آرامش خویش استتا بتواند از انرژی خود در جهت پیشرفت زندگی خویش واطرافیان خوداستفاده کند
ولی من خود ٫ اینگونه تعبیر میکنم که انسان خوددر رابطه با درون خود به تنهائی در مورد درون خویش ،همه چیز را میداند!!!هر آنچه را که آرزوی درونی وهدف اوست و هر چه موجب شادی وغم او میشود وهمهء آنچه به درونوروح وعاطفه او بستگی دارد!!!
ولی ساختن واژه های مثبت نیز خود هنری ست که تنها از درون انسان منشا می گیرد از درونی آرام و مطمئن به خویش و خودکفاچه از لحاظ احساسی -اجتماعی چه از لحاظ شخصیتی !
وچنانچه فرد در آشوب درونی وبیرونی ، خانوادگی واجتماعی قرار بگیرد ، کلمات مثبت را از شدت آشفتگی های ذهنی، درونی گم میکند
اینجاست که نیاز به فردی مثبت گرا یا کتابی با واژه های مثبت ویا شخص مجّربی چون روانشناس نیاز اصلی انسان میگردد !پس چرابقول پیشینیان که میگویند:
پیشگیری بهتر از معالجه ومداوا است
چرا خود ما انسانی " خود ساخته " بی نیاز ،وفردی مطمئن بخود (با اعتماد بنفس*) نباشیم وکه دیدگاهی زیبا نگر برخویش دارد:( بعنوان : اشرف مخلوقانت *) بله بعنوان اشرف مخلوقات با همه آنچه خداوند در اختیار این جسم متحرک دوپا قرار داده استجسمی دارای عقل، متفکر، دانا وباهوش! تا سازنده زندگی خویش باشد!
وزمانی که انسان درشخصیت وزندگی خودچنین باشد که گفته شد آنگاه تضمین یک انسان مثبت وموفق خواهد بود.
واین نیز مهم است که بدانیم وباور کنیم کههیچکس نیز از دیگری ، بیشتریا کمتر نیست !!! وتفاوتی دربین انسانها وجود ندارد((انسانها یکسانند))!! و آنچه برتری یکی بر دیگری میشود بر اساس استعدادهای درونی وفردی آن شخص است و همچنین بستگی باین دارد که انساندر آنچه استعداد او بوده تا چه میزانبه خود شکوفائی خویش پرداخته وبه پیشرفت خویش تمایل داشته است .وگرنه سلولهای مغز وحجم ووسعت وحافظه ءمغزی همه انسانها ، بیک گونه آفریده شده است وهر چه بیشتر بیآموزی بر سلولهای مغزی خود افزوده ای!
ومیزان دانائی هر یک وشکوفائی مغزی ورشد معنوی و شخصیتی هرفردی بطور کامل به خود شخص بستگی دارد.
بدین معنی که اراده ،همت ، نیاز و تلاش هر انسانی درهمان حد اورا میسازد که خود خواسته است وبرای آن آنچه لازمه رسیدن به هدف بوده را بکار گرفته است وازتمامی آنچه زیاد وکم در اختیار اوبوده است وبه نحو احسن، استفاده وبهره برداری مثبت کرده است
وجز خود ما نیز کسی قادر به ساختن درون ما نیست بهرحا ل نه پس از رشد وبلوغ سنی وعقلانی ! چراکه ازمنطقه بلوغ ببعد ٫آنچه سازنده زندگی فرد است
جز به خود او بستگی ندارد وعوامل محیطی وغیره ...اگرچه بی سبب در زندگی او نخواهد بوداما همت ورای واراده نقشی بسیار بزرگ را در رسیدن شخص به خواسته او ایفا میکندکمااینکه من خود٫ هرآنچه را دوست داشته ام بیآموزمبا معلم ویا بدون آن ، وباهمه شرایط سخت در همه سنی آموخته اموداشتن فرزند یا سن بالا و برخلاف آنچه معمول است که میگویند :دیگر ازمن گذشته است!
یا انسان با داشتن خانواده ٫ قادربانجام اینکارها نیست !یا دوباره پشت نمیکت نشستن کار من نیست!...و یا من نمیکشم، برایم اینکار دیر شده است...!!!
من به شخصه به هیچ وجه چنین افکاری را نمی پذیرمومعتقدم انسان تا هرزمان که بخواهد مغز خود را رشد دهد ، مغز همچنان آمادگی پذیرش تازه ها را دارد وشوق وتمایل انسان برای آموختن هرگز در کسی ازبین نمیرود مگرآنکه خود شخص خواهان آن باشد !!!وخود او بقولی درهمه چیز٫٫ گیو آپ٫٫ کندیعنی به زبانی دیگر از همه چیز دست کشیدهوبا واژه های منفی ٫ بخواهد خودرا قانع نماید که:من دیگر پیرشده ام ازمن گذشته است !!!یا مرا چه باینکارها ووووو...!!! بسیار شنیده ام که میگویند که: سن انسان ، بعد ار گذر از مرز ۳۰دیگر جائی برای اینکار ها ندارد یا آنکه:همینقدر برسم نانی بر سفره بگذارم کافی ست ووووو....
اما خواستن توانستن است
شاید بسیاری بگویند این شعاری بیش نیست اما من بخود ثابت کرده ام که خواستن توانستن است وجز این را باور نمیکنم!!!
چراکه خود نمونه زنده آن هستم! شخصی در پست سایت اختصاصی من در زیر شعری ٫ چنین متنی را نوشته بود:آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد:استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتمکه روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم. به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شودو هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد. (پروفسور محمد حسابی*)من درکمال احترام از یک پروفسور بعید میدانم که چنین واژه هائی رابرای معرفی جهان سوم بکار گرفته است آنهم برای دانشجویانی که نسل امروزوسازنده نسل آینده هستند !!!
دراین شکی نیست که دیگر کشورهای مترقی جنگی خاموش وروانی را با کشورهای جهان سوم همواره داشته وخواهند داشتاما تکرار واژه های ناامید کننده منفی به چکار ما می آید؟؟!!! آنچه ما نیازمند ان هستیم اتکاء واعتماد بخود است آنچه ما را میتواند به پیشرفت رسانده و مترقی کندآن است که من بعنوان ٫٫ من٫٫ در ترقی ورشد شخصی خود بکوشمچرا که منء نوعی ٫ یکی از افراد جامعه هستمواگر فردی براستی خواهان آن است که هم خود وجامعه خودرا در تگنای دیگر کشورها نبیند لازمه آن در درجه اول پیشرفت دادن شخصیت خویش است
میدانید که ازهر یک نفر ما ،جامعه ساخته میشودو بقولی:
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
کشور ما درحال حاضر در رشد اجتماعی خوبی ست اکثریت حاضر در دانشگاهها تحصیل کردهونسبت تحصیل کرده ها ٫به نسبت سالهای پیشافزوده گردیده است این خود جای امیدواریستاجازه بدهید
کلامی ازکلام باارزش امام خمینی را بخاطر همگان بیآورم که همیشه من آنرا با خود زمزمه کرده ام:
نگوئید انقلاب برای من چه کرد ،بگوئید من برای انقلاب چه کردم!
کلام کمی نیست نه تنها در رابطه با انقلاب کشورمان* که نه تنها فرد فرد ما در قبال خود وجامعه موظف*به نگهداری وحمایت از آن هستیم*و بلکه به شخصه هر یک ازما**در زندگی خویش نیز باید همیشه ازخود**بجای پرسیدن اینکه دنیا برای من چه کرد** چنین سوال کنیم :*" من برای خود چه کردم"
شاید بسیاری از افراد بگویند آنور آب در رفاه وآرامش زندگی میکندآنوقت برای ما بااینهمه مشکلات ٫ شعار میدهدپس اجازه بفرمائید مختصری در باب این جمله توضیح بدهم هیچ کجای دنیا ٫ نمیشودمجانی زندگی کرد.یک ایرانی نیز٫ آنقدر متکی بخود وبرای شخصیت وغرور ونام ایرانی خود ارزش قائل هست که دست نیاز خودرا بسوی دولت دیگریبرای گرفتن حقوق بیکاری دراز نکند مگر آنکه بدلایلی استثنائی چون بیماری یا کهولت سن قادر به کار نباشد وتا آنجا که در نروژ ٫سوئد ٫دانمارک و انگلیس دیده ام
یک ایرانی جز افتخار من نبوده استهمگی یا تحصیل کرده هستند ویا درحال تحصیل و یا در مقام های خوب شغلی و اجتماعی هستند واگر بدون تحصیل بکار پرداخته اندهمگی براستی زحمت کش وفعال بوده اندوجز عده معدودی که بعلت کهولت سن ویا هر دلیلیکه برای خود دارندزندگی رابه بیکاری گذرانده وحقوق بیکاری میگیرند آنگونه که باید وشاید زندگی مرفه ای هم نداشته اند چراکه٫٫ حداقل حقوق٫٫ را دریافت میکنند که فقط نیاز اولیه را برآورده میکند
و این درآن حد نیست که بشود گفت زندگی خوب!!!وشاید اگر بایران برگشته بودند خیلی بهتر ازاینزندگی میکردند!اما متاسفانه اکثرا شنیده میشود که میگویند :( وای برگردم آنوقت جواب مردم را چه بدهم!!)ومن معتقدم :**انسان باید اول جواب خودش را بدهد ****وسربلند درون خودش باشد**مردم وحرف مردم نه آنکه بی اهمیت باشد
اما کسی که زندگیش را به تباهی بگذراندمبادا دیگران پشت سر او حرفی بگویند
**دوبارزندگی خود را تباه کرده است**** یکبار با اندیشه خود!!!**** باردوم ٫ با ترس اندیشه دیگران!!!**برای منهم ساده نبود که در غربتی با زبان بیگانهسه رشته را دنبال کرده به اتمام برسانم حال اینهم بماند که چقدر بخاطر ایرانی ومُسلم بودن من جنگی پنهان وآشکار را با همکلاسی واستادان روزانه می بایست تحمل میکردم وتمام مدتبا سنگ اندازی آنها ساخته وبرای ثبات خودم،وهمچنین درجائی که حرف ازایران میشد وایرانی ومسلمان٫ کوتاه نیامده ومحکم بر ایده ال وهدف خود ایستاده و از احترام و شرافت خودم و کشورمتمام مدت حمایت کنم و درجواب به سوالات تحقیر کننده ویا گاه احمقانه آنان بمن٫ بعنوان یک جهان سومی محکم بیاستم و خاطر نشان کنم که همانقدر که شمابه دین وکشور خود ارج میگذارید
من نیز دین وکشورم را ارج مینهم وهمانگونه که شما توقع احترام درباب خود وکشور خود دارید متقابلا موظف به گذاشتن احترام بدیگری به دین او وبه کشوراو هستید. بماند که بسیار شنیدم :مسلمانان از،، مُد،، چه میدانند که می آیند اینجا درس میخوانند!!!وافتخارم درسال آخر این بود که در۳۹سالگیازاین دو رشته(طراحی ودوخت*) تنها بیست نفرمدرک گرفتند که من یکی ازآنها بودم و نیزتنها خارجی (یعنی غیر نروژی*) متاهل کلاس باداشتن دو فرزند بودم که مدرک گرفت( مابقی همه مجرد ومابین ۲۰ تا ۲۴ سال بودند)آنهم وقتی که درشروع ٫در سال اول کلاس با۱۰۰ نفروبا سه کلاس آغاز شد ودرنهایت در کلاس فقط ۴۰ نفر حضورداشتند ودر خاتمه تنها ۲۰ نفرموفق به رسیدن به هدف خویش شده بودند و بعلت رفتن یکی ٫ یکی٫ دانشجویان بخاطر فشار بالای کاری در هرسال ، دیگر کلاسها بسته شده بود!
واگر براستی میخواستم اجازه دهم " واژه های "هرروزه آنان و جنگهای پنهان وآشکار آنان مرا از پا بیاندازد که راستش را بخواهید بسیار هم حق داشتم که چنین کنم!اما آنچه مرا منصرف میکرد این بود:من میخواهم ٫ من میمانم ومن مدرکم را به کوری چشم تو استاد ی که باید نماینده ی شخصیت یک استاد باشی وتو شاگرد هم شده٫ مدرکم را میگیرم
گاهی فکر میکنم لج من با آنها بیشتر باعث موفقیتم بود!!! تا هدفم! و آنانی که درنیمه راه هر سال رفته وترک تحصیل کردند هم٫ همانهائی بودند که با هرچه ایرانی ومُسلم ویا جهان سومی مشکل داشتند! اما آنها مشکل داشتند بمن چه!!!
من برای حل مشکلات آنان آنجا نبودم من هدفی داشتم که میباست به هرگونه بآن میرسیدم ورسیدم! واین همیشه افتخار من درتمام زندگیم برای شخص خودم محسوب میشودتا سربلند خودم خانواده ام وجامعه ام باشم که در غربتهمان بودم که میبایست باشم یک ایرانی مسلمان!!!حالا نه شاید مسلمان قرآن شناس ولی بهرحال در دل باهمه ی دل باخدا!
این هم همیشه بسیار برایم دردناک است که از صحبتهای دوستان داخل کشور وعمدتا جوانان میشنوم که در کشوری با زبان خودشان با همه سنت آداب ورسوم وهمه آنچه با آن سالها زندگی کرده اند به گفتن این نشسته اند که امکانات نیست !!موقعیت برای جوان نیست!!وفکر میکنم نصف تلاشی که من در خارج برای خود وزندگی کردم اگر درایران با زبان ملی خود وهمراه بااستادان کشور خود اگر به جان میخریدم کمتر ازامروز نبودم چون هدف اولیه تلاش وبه مقصد رسیدن بامن بود وهمین میتواند برای رسیدن به هر موفقیتی انسان را یاری کند ولازمه هر موفقیتی درهرکجای دنیا که باشید مصمم بودن هدف داشتن واتمید به رسیدن به موفقیت است تا به سرانجام برسد.
موقعیت در٫٫جوانی٫٫ هرجوان در اختیار اوست ، همینکه (جوان *) است موقعیتی ست برای تلاش
وبه زبان ساده: باین راحتی ها ٫٫وا ندادن ٫٫وبر سر ایده آل وهدف خود، از جان مایه گذاشتن! اینک اجازه بدهید بپردازیم به اطفال و آنچه خود ما برسر کودک خود می آوریم مثالی ساده ٫ گویای خوبی خواهد بودبر اینکه چگونه ما اطفال خود را از بدّو کودکی ٫این انسان کوچک را که خود٫ اشرف مخلوقات است در دستان ما و " امانتی از سوی خداوند" با ترس و نگرانی های بیمورد آشنا میکنیمودر دلواپسی ها ونگرانی های بیموردجوّی برای او فراهم میکنیم که شاید سالهای سالتاثیرات آن دامن گیر او وزندگی او باشد
مثالهائی ساده اما همگانی:٫٫زود بخواب! وگرنه پیشی میاد ترو میخوره ها ..لولو ترو میبره اگه بچه بدی باشی وزود نخوابی ها!! ...دندونت رو موش خورده٫٫ببینم حالا موش کی اومده دندونات رو خورده شب که خوابیده بودی٫ اومده!!!
همه اینگونه واژه ها برای کمی شوخی با طفل یا تنها برای ساعتی زودتردرآرامش بودن خود نه تنها خواب آرام وکودکانه طفلی رابه کابوسی تبدیل میکنند :کابوس ترس از شب٫ نگرانی ٫، حتی درحین خواب٫، ازاینکه حالا که شبه٫ مامانم که خوابه پس کی مواظب منه؟تا یوقت موش نیاد بازهم دندونمو بخوره ؟یا لولو وپیشی منو نخورن که مامانو ازیت کردم!و دیر خوابیدم واون پیشی رو صدا کرد!ویا لولو نشنیده باشه !!!نیان منو بخورن ببرن یا فکر کنن من بچه بدی هستم!!!احساس ترس، حس* بچه ء بد بودن *نگرانی و....هزار احساس کودکانه اما درعالم او٫ واقعی!!!
بعد ازاین شب را براو یک نگرانی دائمییک ترس ازشب وتاریکی یک ترس ازتنها بودن درموقعی که مادر وپدرهم درخواب هستند وووو.... را ایجاد میکند!!!!و بعد.... آن شخص بزرگ میشود ونمیداند چرا از گربه میترسد چرا تنهائی ودر شب تنها ماندن درخانه اورا آزار میدهد حتی با اینکه دیگر کوچک نیست وبا اینکه خود نیز میداند این ترسها بچه گانه است اما باز قادر به تشخیص علت ترس خود نیست یا چرا از بلندی در روح خود اثری ترساننده می بیندیا از سوار شدن بر آسانسور وماندن در جائی تنگ وتاریک احساس خفقان میکند (که مربوط میشود به تنبیه هات پدرومادربا انداختن او در اتاقی تنها وحتی تاریک برا ی تنبیه او)!وبسیاری از فُوبی های دیگر!!!( fobi = فُوبی * درزبان روانشناسی به انواع ترس را میگویند*) ** ((روانشناسی ترس )) لینک منبع:
http://www.alireza-433.blogfa.com/
واما ((روانشناسی ترس )) هم خود معقوله ای وسیع است که در این بحث نمی گنجد و من تنها اشاره ای کوتاه برآن خواهم داشت وعلاقمندان با سرچ فارسی* روانشناسی ترس* میتوانند مطالب بسیاری دراین زمینه را مطالعه بفرمائید مثالی آشکار این است:
نویسنده ی متن: تاثیر خانواده برشخصیت اینگونه می نویسد :داشتم به این فکر میکردم چرااطرافیان ما از افرادی کم رو، قدردان، با محبت ،عدالت مدار، ترسو، پرخاشگر و... تشکیل شده ؟وچرا خوش اخلاقی ،عدالت محوری ،خوش مشربی ویاهمه صفات خوب وجامعه پسند درهمه وجود ندارد؟ اینها سوالاتی است که شاید برای همه ماها پیش آمده باشدکه چرا فلانی اینگونه است؟ ومن اگرآدم واقع بینی باشم اینگونه نیستم .برای پاسخ به این سوالات ازمبحث تاثیر خانواده ام درکودکی به آن نگاه میکنم.اگر خانواده ام مرتب به من انتقاد نمی کردند ،اینقدر غر نمی زدم وبه همه کس وهمه چیز اعتراض نمی کردم.اگر اینقدر با ترس زندگی نمی کردم حالاترسیدن رایاد نمی گرفتم که اینقدر بترسم تادیگران مرا بعنوان یه آدم ترسو بشناسند.اگراینقدر منو مسخره نمیکردنحالا اینقدر کمرو نبود واگر....اگر.....
اما شما دوست خوب که با محبتید ،به زندگی امیدوارید ، قدردانید ودرزندگی تان هدف دارید وحتی کانکت شما به اینترنت باهدف است ،به این موضوع بر میگرددکهباپذیرش خانواده رشد کردین، یا تشویق به موقع والدین روبروبودین وخانواده شمابا علم به تربیت کودک شما رابزرگ کرده اند.
این بخشی بود از یک سایت مربوط به روانشناسیکه لینک آن نیز ذکر شد ودر رابطه باافسردگی مینویسد:افسردگی اختلالی است که درآن خلق ونیروی زیستی فرد کاسته شده
یکی از موضوعاتی که در دهه اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرده است ، روان شناسی مثبت گرا می باشد.این دیدگاه بر توانمندی ها و داشته های فرد تأکید می کند و معتقد است هدف روان شناسی باید ارتقاء سطح زندگی فرد و بالفعل کردن استعدادهای نهفته وی باشد. از این رو روان شناسی مثبت گرا به موضوعات مثبت زندگی بشر نظیر شادکامی ، خلاقیت ، هوش هیجانی ، خردمندی ، خود آگاهی ، بهزیستی ، خوش بینی و ... می پردازد و سعی می کند با نگاهی علمی و عملی حضور این مؤلفه های مثبت را در زندگی بشر هموارتر سازد. با توجه به گسترش روز افزون روان شناسی مثبت گرا ، به معرفی سایت های فعال در این زمینه میپردازیم .
منبع : ماهنامه بهداشت روان و جامعه دکتر محمدی روانشناس حاذق از سخنان اندیشمند متفکر معاصر ایران " ارد بزرگ " را بعنوان یکی از الگوها در روان شناسی مثبت گرا یاد می نمود من هم تعدادی از این سخنان کوتاه را برایتان نقل قول می کنم :
اُرد بزرگ : اگر آغاز زندگی ات با سپیده دم و روز همزاد گشود همواره در جست و جوی چراغ و پناهگاهی برای شبانگاهان باش ، و اگر درشب و سیاهی آغاز شد از امید در خود چراغی بیافروز که پگاه خوشبختی نزدیک است.
اُرد بزرگ : اگر دست سرنوشت را فراموش کنیم پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد .
اُرد بزرگ : دل به همدلی خوش است نه به شکستن .
اُرد بزرگ : فر دانش امروز بسیار خوشبختی در پی داشته ، اما توان آفریدن آرامش برای روان ما را ندارد . امنیت را مرد کهن به ما می بخشند .
اُرد بزرگ : جایی که شمشیر است آرامش نیست .
اُرد بزرگ : نوا زنده است یا مرده؟ رنگ ها بخشی از پیکره زنده اند یا مرده ؟ ! آذین بند ، پرده و پیرهن... آنها چگونه؟ !!! اگر کسی در این پرسش ها بنگرد خواهد دید همه آنها دارای روان و نیرو هستند . یک نوای زیبا می تواند شما را از خود بی خود کند رنگی ویژه می تواند شما را آرامش و یا به خشم آوردو پدیده های بی جانی ، همچون نامه ، پرده و پیرهن .. به هزار زبان با شما گفتگو می کنند ، (واژه های احساس شونده)! همه آنها در حال ستایش دمادم زندگی اند ...!!!
اُرد بزرگ : همواره آدمیان پهنه و چنبره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند .
اُرد بزرگ : کار ، بهترین آرام کننده ، اندیشه پریشان ، و اندوه است .ارد بزرگ
نوشته شده توسط : مهوش کاظمی
از فــرزانه شــیدا/ ۱۶ شهریور ۱۳۸۶
من به شخصه برای همه زندگی خودهرگز کسی را مسبب یا مقصر زشتی وزیبائی زندگیم نمیدانم ومعتقدم :"هرچه بوده .... بوده ازمن ! " قسمتم" یعنی خودمن! "حال چه شکست بود یا موفــقیتی!!همه همان بوده ه خود رده ام وخود خواسته ام وهمینقدر که احساس حضورخداوند را درکنار خویش داشته ام بی نیازی من بوده از دنیای دّون ویا از بنده گان خوب وبد خداوند!
وقتی به قّله هدف خود برسیاحساس درقلّه و دراوج بودن را نیزحس میکنیواین همان احساس زیبای* رسیدن به هدف ودر اوج بودن است*از آنجا که بحث بدرازا کشید وبسیار مایل بودم نکته های دیگری را نیز دراین بخش عنوان نمایم اما دنباله مطلب را در رابطه باواژه ها از دیدگاه روانشناســـیدر(بررسی خـــشم *و بررسی مثبت گرائی از جنبه جامعه شــناخــتی)وهمچــنین از دیدگاه ادبــیاز نگاه یک منقد ادبی ومعروف و شناخته شده:(جناب دکتر احمد ابومحبوب، منتقد، پژوهشگر و مترجم) در باب زبان و واژه و همچنین ایرانیان موفق ونامداری چون(جناب پروفسور محسن کاوه راد )در مورد واژه های موفقیت در پست های بعدی دنبال خواهیم کرد
واژه هایت را آنگونه کن که چون بر زبان جاری شد ونه شرمسار شوی نه شرمسار کنی .ف.شیدا
واژه ها به قلم : فـرزانه شــیدا
دنباله دارد