عباس معروفی
نویسنده کیست؟
*شنیدن فایل صوتی*= شنیدن فایل صوتی در آدرس
ذکر شده در پائین صفحه
در(سایت اختصاصی آقای عباس معروفی*)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ:
برخی معتقدند که هر کس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، میتواند نویسنده شود.
بعضی میگویند انسان باید از استعداد، و بلکه از موهبت الهی برخودار باشد تا داستان بنویسد.
عدهای نیز بر این باورند که نویسندگی نیاز به یک جنم ویژه دارد. اما هر کس که میتواند چیزی
بنویسد، لزوماً داستاننویس نیست.
**نویسنده کیست؟
ـــــــــــــــــــــــــ:
در زندگی همواره اتفاقاتی که رخ میدهد، و آدمها
هر روزه چیزهایی میبینند که دلشان میخواهد میتوانستند آن را بنویسند و معمولاً بسیاری از
افراد در ذهنشان نوشتن را مینویسند،
یا خیال میکنند که دارند مینویسند.
اما همین که پشت میز مینشینند تا بنویسند،
درمییابند که نمیتوانند.
مثلاً یک پیکرتراش کوه سنگ را دستمایهی کار خود میکند، اما نویسنده با هیچ مواجه است یعنی با
کاغذ سفید.
بنابراین نوشتن داستان و رمان کار سادهای نیست.
اینکه تو همهی بافتههای ذهنیات را با خود به
پشت میز بیاوری ساده است، اما چهجوری آن را
بر کاغذ منتقل کنی، سختی کار آغاز میشود.
یک کاغذ سفید، یک پنجره که بتوان تخیل را
پرواز داد، یک مقدار علاقه، اندوختن تجربه زندگی، خواندن کتابهای داستان و نمونههای درجه یک
ادبیات ایران و جهان،
شرایط لازم نویسنده شدن است، اما کافی نیست.
نویسنده صد صفحه میخواند و یک صفحه مینویسد.
ما آثار آنتوان چخوف را میخوانیم که ببینیم
چکار کرده که ما نکنیم، و آثار همینگوی را
میخوانیم که ببینیم چکار نکرده تا ما انجام
دهیم.
نویسنده نیاز به تربیت کردن ذهنش دارد؛ برای
داستان دیدن همه چیز.
یک داستاننویس جوری چهارچوب ذهنش را برای
ساختار داستان تربیت میکند که حتا رویاهایش هم ساختار داستانی پیدا کند.
اما چگونه میتوان یک موضوع خوب برای یک داستان
پیدا کرد؟
این سئوالی است که همواره در ذهن داستاننویسان
جوان مطرح میشود، هیچ پاسخی مناسبتر از این
پرسش دوباره نیست که:
داستان خوب را چگونه باید نوشت، زیرا موضوع
بد وجود ندارد. اگر به اطراف خود نگاه کنید،
روزنامهها را ورق بزنید، در همهی اتفاقات و
حوادث و اخبار حتماً دستمایههایی برای یک
داستان خوب وجود دارد.
اما آیا هر داستانی که نوشته شد، میتواند در
این هیاهوی تولید، خودی از خود نشان بدهد،
وشانه به شانهی آثار هنری بزرگ بایستد؟
بله، موضوع بد وجود ندارد. فقط داستان خوب
وجود دارد، و داستان بد در درازای زمان،
وجود خود را خود انکار میکند.
مثلاً چقدر داستان و رمان خواندهایم
که وقتی زمانی بعد به جلد کتاب نگاه میکنیم،
چیزی یادمان نمیآید، چقدر فیلم دیدهایم
که بعدها وقتی به عکسی از آن فیلم برمیخوریم،
یادمان نیست که موضوع فیلم چه بود.
چقدر فیلمهای هالیوودی دیدهایم با هنرپیشههای
معروف!
چقدر کتابهای جنجالی خواندهایم که زمانی بعد
هیچ چیزی از آن در ذهنمان نمانده، و برعکس،
چه کسی میتواند "گربه در باران" همینگوی را
از یاد ببرد؟
یا چطور ممکن است "بیگانه" کامو فراموش شود،
و "ژرمینال" امیل زولا، و "رگتایم" دکتروف، و
"ناطور دشت" سالینجر؟
هیچ کتاب یا فیلم، و به طور کلی هیچ اثری به
صرف تبلیغات و جنجال برپا نمیماند.
هنر با کمک عصای زیر بغل جز چند قدم بیشتر
نمیتواند راه برود،
هنر باید بر پاهای خودش بایستد.
ما تصمیم میگیریم داستان خوب بنویسیم، داستانی
که بهترش را کسی نتواند بنویسد.
یعنی خودمان جوری
داستان را بنویسیم که بهترین نوع و نمونهی روایت
آن داستان باشد.
این کار ساده نیست، اما دشوار هم نیست، وگرنه
چخوف، هدایت، گلشیری، مالامود، همینگوی، سالینجر،
بکت، و خوان رولفو وجود نداشتند.
فقط باید از جا بلند شویم و خود را برای کاری
بزرگ و هیجانانگیز آماده کنیم.
*داستان کوتاه *
ــــــــــــــــــــــــ:
ادبیات در قالبها و فرمهای مختلفی ارائه میشود؛ داستان، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، انکدوت،
حکایت، افسانه، شعر، و متنهای دیگر.
من در این برنامه بیشتر دربارهی ساختار داستان
حرف میزنم.
اگر ساختار رمان را یک باغ تصور کنیم که معمولاً
با بیل شکلش میدهند، داستان کوتاه یک باغچه است
که با دست مرتب میشود.
من ترجیح میدهم البته رمان را هم با دست بنویسم. هرچند که این، کاریست کشنده، اما کار دل را دست میکند.
داستان کوتاه مثل باغچه با دست مرتب میشود،
و در یک نظر در چشم مینشیند.
صفدر تقیزاده، مترجم و داستانشناس ارزشمند معاصر دربارهی داستان کوتاه چنین مینویسد:
«داستان کوتاه انعطافپذیرترین نوع ادبیات داستانی است. داستان ممکن است مجموعهای از چند حادثه یا تکگویی یا توصیفی ساده از واقعهای بدون شخصیت
باشد.
"کوتاه" بودن آن هم میتواند چیزی بین یک صفحه تا
ده هزار کلمه را در بر گیرد.
اما از ویژگیهای مشخص داستان کوتاه این است که
پس از خواندن به علت بیان حالات انسانی و اجتماعی بلند "جلوه" کند.
داستان کوتاه که در اوایل قرن نوزدهم یتیمی
بی نام و نشان بود، به صورت متداولترین و مردمپسندترین قالب ادبیات داستانی وارد
قرن بیستم شد.
یکی از دلایل آن، علاوه بر تحولات صنعتی و احتماعی
و فرهنگی، رواج فراوان نشریه و مجله در قرن بیستم بود.
این نشریهها به سبب خوی سرعتطلب خوانندگان خود،
به متون کوتاه و تصاویر بسیار، و مطالبی که
حوصلهی خوانندگان را سر نبرد، نیاز
وافر داشتند.
بدین ترتیب، داستان کوتاه خوانندگان فراوان
یافت و نیاز بدان موجب افزایش کیفیت شد،
و رفته رفته به مرحلهی تکامل رسید،
و سرانجام به صورت شاخهی ادبی و هنری مستقلی با امکانات بیانی مؤثر از حالات برون و درون انسان درآمد.»
آنتوان چخوف، این داستاننویس نازنین
آنتوان چخوف، نویسنده بزرگ روس جایی مینویسد:
«من هنوز دیدی فلسفی و سیاسی از زندگی پیدا نکردهام، و هر ماه که میگذرد، عقیدهام را عوض میکنم. بنابراین ذهن خودم را تنها به توصیف
اینکه قهرمانان آثارم چگونه عاشق میشوند
و ازدواج میکنند و بچهدار میشوند و حرف میزنند
و میمیرند، محدود و مشغول نکردهام.»
درونمایهی اصلی آثار آنتوان چخوف، انزوا، تنهایی،
و سرخوردگی طبقات زجرکشیده و بهویژه محرومیتهای دهقانان، و نیز زندگی ملالآور و بیحاصل اشراف است.
چخوف انسانی رئوف بود، و فقط یک جنبهی زندگی را نمیدید؛ و هرگز از دیدن اندکی نور و زیبایی در
ورای یک حادثهی غمانگیز و تراژیک غافل نبود.
مشخصترین ویژگی هنر چخوف، سادگی به شکلهای
گوناگون است. داستانهایی سخت ساده که برای
ابدیت نوشته شده است.
* موزیک این برنامه از ویتاس خواننده جوان
روس است.
به قلم: جناب اقاى عباس معروفی*نویسنده معروف مقىم خارج از کشور*
ماخذ:
سایت آقای عباس معروفی:نویسنده
www.radiozamaneh.org/maroufi/2006/09/post_5.html
ماخذ اولیه: تازه هاى ادبى به مدیریت جناب آقای مجتبی .م
به قلم : فرزانه شیدا